حساب کاربری

پارسا احمد وند « فرزند جانباز» در گفت وگو با شاهد جوان:

دوست دارم مستندی درباره زندگی جانبازان بسازم

تعداد بازدید : 530
تاریخ و ساعت انتشار : سه شنبه 21 بهمن 1399 14:09
پارسا احمدوند فرزند جانباز سی و پنج درصد؛ اعصاب و روان و آزاده دفاع مقدس که در عرصه رسانه و فیلم سازی فعالیت می کند، رویای ساختن مستندی از زندگی جانبازان اعصاب و روان را در سر می پروراند.

پارسا احمدوند فرزند جانباز و آزاده دفاع مقدس محمدرضا احمدوند به مناسبت فرارسیدن ایام الله دهه فجر در گفتگو با خبرنگار شاهد جوان درباره جانبازی و آزادگی پدر خود گفت: پدرم در دوران پیروزی انقلاب اسلامی یک نوجوان شانزده ساله بود او سرشار از نیرو جوانی و شوق دست یافتن به آزادی و استقلال بود همان چیزی که در آن زمان به رهبری حضرت امام(ره) آرزوی هر ایرانی وطن پرست بود.
 وی‌بیان کرد: پدرم بسیار صبوری است او به محیط اطراف و اتفاقاتی که پیرامون او در جریان است توجه  خاصی دارد و خیلی از مسائل و مشکلات افراد  جامعه را تاجایی که در دید او باشد نادیده نمی گیرد و برای حل آن معضلات همیشه آماده است. پدرم درباره ایام دهه فجر خاطرات زیادی را برای من و برادرم عنوان کرده است.  او می گوید: بهمن سال۱۳۵۷ یک نوجوان ۱۶ساله بودم که به اتفاق برادر و بچه های محل حکومت نظامی را نادیده می‌گرفتیم  و کارشعارنویسی و تظاهرات شبانه جزو برنامه های مهم ما بود.  ساختن بمب دستی آتش زا که به کوکتل مولوتف معروف  بود در زمین گیر کردن نیروهای ارتش خیلی موثر عمل می کرد.   ایام پیروزی انقلاب روزهای بسیار خاصی بود. مردم خیلی به یکدیگر کمک می کردند.  بهمن ۵۷  سال خیلی سال سردی بود و تامین سوخت منازل که در آن مقطع  نفت سفید بود،  خیلی سخت شده بود صفهای طولانی برای گرفتن نفت شرایط را بغرنج تر کرده بود. حرکت جامعه و جوانان با رهبری حضرت امام(ره) برای پیاده سازی حکومت اسلامی شور و شوق وصف ناپذیری را در جامعه به راه انداخته بود.  با پیروزی انقلاب و شروع شدن جنگ تحمیلی پدرم برای دفاع از انقلاب و کشور به فرمان حضرت امام راهی  جبهه شد و در یکی از عملیات ها زمانی که دشمن آتش تهیه بر سر آنها می ریخت در اثر انفجار گلوله توپ و خمپاره دچار موج گرفتگی شد مجروحیت او مانعی نشد تا دوست و همرزم خود را که او نیز مجروح شده بود را فراموش کند و زمانی که برای نجات دوست خود بر میگردد به دست نیروهای عراقی اسیر میشود.  اسارت پدرم به مدت ۵سال طول میکشد آنهایی که زمان آزادی و  بازگشت پدرم را به یاد دارند از آن روز خیلی با شکوه یاد می کنند همه به استقبال او آمده بودند و از بازگشت پدرم خیلی خوشحال بودند یکی از مواردی که همیشه پدرم را ناراحت می کند این است که در زمان بازگشت او مادربزرگم دیگر در قید حیات نبود.  او سالهای دوری از پدرم را خیلی سخت تحمل کرد ولی نتوانست بازگشت فرزندش را به چشم ببیند.
 پارسا در ادامه گفت: پدر برای دفاع از کشور و انقلاب راهی جبهه شد و به درجه جانبازی و آزادگی رسید که البته کار خیلی بزرگیست اما تصور میکنم انتخاب مادرم به خودی خود کار بسیار بزرگی است. اینکه با انتخاب و فقط از روی عشق و علاقه با  جانبازی  که دچار موج گرفتگی شده و از بسیاری از بیماری های دوران اسارت رنج می برد زندگی مشترکی را آغاز کرده خود نوعی ایثار است زمانی که بچه بودم و به مدرسه شاهد میرفتم تاحدودی متوجه مسئله جانبازی شده بودم چون که تمام دوستانم در مدرسه یا فرزند شهید بودند یا جانباز و آزاده،  کم کم فهمیدم پدرم برای جنگ و دفاع جانباز شده است و جانبازی اش هم اعصاب و روان است.  پدرم با اینکه دچارموج گرفتکی شده ولی اصلا پرخاشگر نیست و فقط مواقعی که حالش مساعد نیست تمام ناراحتی خودش را در درون خود نگه می دارد و اصلا دیگران را ناراحت نمیکند.  دوران اسارت از پدرم را سنگ صبور ساخته برای همین صبر و استقامت او در سختی ها مثال زدنی است.  من اکنون در دانشگاه سوره در رشته کارگردانی و فیلمسازی مشغول تحصیلم و از جاییکه در دوران متوسطه درهنرستان شهید آوینی که به واقع یک مرکز آموزشی مناسب برای علاقه مندان هنر است،  تدوین فیلم،  تصویربرداری و موشن گرافی را تجربه کردم و آموختم.  برحسب تسلط بر نرم افزار های تدوین فیلم و گرافیک در روزنامه و خبرگزاری های معتبر کشور کار تدوین فیلم و فضای مجازی را انجام داده ام و اکنون نیز در حوزه رسانه های تصویری و دیجیتال مشغول بکارم.  از آنجاییکه در رشته کارگردانی تحصیل می کنم و چندین سال نیز در محیط های حرفه ای مشغول بکار بوده ام،  به عنوان یک فرزند جانباز اعصاب و روان دوست دارم یک فیلم مستند درباه زندگی جانبازان اعصاب و روان بسازم و تمام مصائب و سختی هایی که یک جانباز اعصاب و روان و خانواد اش متحمل می شود را به تصویر بکشم تا جامعه و دیگرانی که مسئله سهمیه های فرزندان شاهد و ایثارگر را ندانسته چماقی بر سر فرزندان شاهد و ایثارگر کرده اند ببیند که آیا سهمیه های دنیایی ارزش آن سختی ها را دارد؟ زخم زبان دوستان و آشنایان و بعضا همکاران درباره سهمیه جانبازی خیلی آزارم می دهد نه تنها من بلکه تمام دوستانم از این موضوع رنج می برند.
 من در زندگی همیشه سعی کرده ام پدرم را به عنوان الگوی خود انتخاب کنم و تمام حسنات او را تمرین کنم تا روزی در من نهادینه شود. از سوی دیگر عشق حاکم میان پدر و مادرم مثال زدنی است گاهی اوقات با خودم می گویم چطور می شود دو نفر تا این حد برای یکدیگر و متعاقبا برای من و برادر از جان مایه بگذارد و در نهایت صداقت و درستی و صبر زیاد تمام موانع و مشکلات پیش روی زندگی را طی کنند. این وابستگی،  صداقت و ایثار هیچ چیزی جز عشق تا سرحد جنون نیست. پدرم را دوست دارم چون  تنها به خود و خانواده اش نمی اندیشد، از سختی ها و مصیبت یک کارتن خواب نیز رنج می برد.  پدرم از این رنج می برد که جامعه دیگر آن جامعه زمان دفاع مقدس نیست.  توجه و دست گیری از ناتوانان برایش خیلی اهمیت دارد و از اینکه مشکل فردی را مرتفع کند حالش خوب می شود. همیشه به من و برادرم سفارش می کند تا جاییکه توانایی دارید در حل مشکلات دیگران سهیم باشیم. او برای دوستی و رفاقت خیلی ارزش قائل است و برای کمک رسانی به دوستان خود لحظه ای درنگ نمی کند، این تعهد تا جایی برایش مهم است که نجات دوست و هم رزمش عامل اسارتش شد. تمام سعی و تلاشم در زندگی حول این محور است که پدرم؛ الگوی عینی صبر و مقاومت،  گذشت و ایثار باشد و به طریقی زندگی کنم که در ابتدا خداوند. متعال و سپس پدر و مادرم از من راضی و خرسند باشند.  آرزوی آن را دارم که پدر و مادرم را سال های دور در کنار هم ببینم و از شادی و خوشحالی آنها لذت ببرم. در همین جا به پدر صبور و ایثارگرم می گویم پدر به اندازه تمام دنیا دوستتدارم امید دارم هیچ موقع خم ابر و نارحتی و بیماری تو را نبینم.
 یکی از رویاهایم  این است که روزی به عنوان کارگردان، مستندسازی را شروع کنم و پس از پرداختن به موضوعات روز اجتماعی و فرهنگی و ساخت فیلم درباره زندگی جانبازان اعصاب و روان، مستندی در ستایش صلح و دوستی بسازم چرا که به عنوان فرزند جانباز و آزاده زیانهای جنگ را در روح روان و زندگی خود و خانواده و دوستانم دیده و می بینم. البته یک نکته مهم این است که ما آغاز کننده جنگ نبودیم و درواقع از سرزمین و انقلابمان دفاع کردیم و اکنون نیز در مقابل کوچکترین تعرضی مردانه ایستاده ایم. در پایان از خداوند متعال می خواهم به برکت وجود مقدس صاحب الزمان (عج)، ائمه اطهار(ع) و همت والای پزشکان و دانشمندان، بیماری کرونا از  تمام دنیا محو شود تا دیگر هیچ کس از این بیماری هولناک دچار زیان روحی،  جسمی و مرگ نشود  و همه مردم دنیا در صلح و صفا و دوستی زندگی کنندـ
 فرزند جانباز سی و پنج درصد؛ اعصاب و روان  و آزاده دفاع مقدس که در عرصه رسانه و فیلم سازی فعالیت می کند،  رویای ساختن مستندی از زندگی جانبازان اعصاب و روان را در سر می پروراند.
گفتگو از ابوالفضل کیمیایی

 

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها