وقتــی که عباس
آمـــد بــه دنیـا
وقتــی که آمــد
آن مــاه زیبــــا
بر دست و رویش
زد بوســه مــولا
زد بوســهای هم
بر فرق و مویـش
یک بـار فـرمــود
آن شیـر یــزدان
بــــا درد و آه و
با چشم گریــان
این دست و بازو
در دشت بـیآب
یــاری رسانـــد
بر مـرد بی تـاب
منبع: وبسایت دلگرم