حساب کاربری

در گفتگو با مریم صیادشیرازی دختر شهید سپهبدعلی صیادشیرازی مطرح شد:

دریافت مزد شهادت پدر پس از 32 سال خدمت خالصانه

تعداد بازدید : 137
تاریخ و ساعت انتشار : سه شنبه 24 فروردین 1400 06:24
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم.صحبت از شهید سپبهد علی شیرازی است سر لشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی  ایران و فرمانده آن نیرو از 6 مهر 1360 تا 12 مرداد 1365 بود . وی پس از استعفا از فرماندهی نیروی زمینی ارتش عضو شورای عالی دفاع ملی شد او پس از 32 سال خدمت در یگانهای مختلف نیروی زمینی ارتش، در تهران و مقابل منزلش به دست اعضای سازمان مجاهدین خلق ترور شد. مراسم تدفین او با حضور مقام معظم رهبری سیدعلی خامنه ای و جمعی از فرماندهان یگانهای مختلف نیروهای مسلح ایران و مردم برگزار شد.

به گزارش خبرنگار شاهد جوان، افتخار داشتیم در سالروز شهادت سپبهد علی صیاد شیرازی با فرزند بزرگ خانواده صیاد شیرازی درباره روزهای حضور پدر در خانواده  گفتگو کنیم. 
مریم صیاد شیرازی فرزند بزرگ شهید  می گوید:  غیر از من یک خواهر و دو برادر دیگر هم هست 
لحظه به شهادت رسیدن پدرم،  من 24 سال سن داشتم متاهل بودم و دوفرزند داشتم و منزل خود بودم.وقتی  که خبر شهادت پدر را شنیدم چون از جنگ خبری نبود فکرش را نمیکردم که پدر را با ترور به شهادت برسانند. 
او به خاطراتی که در ذهنش از پدرش مانده اشاره کرده و میگوید:به صورت مختصر میخواهم بگویم اگر جوانان فکر کنند که شهید علی صیاد شیرازی مطلق به خانواده خاص و برجسته ای بود یا این طور بگویم فکر کنند که جد در جد ایشان از خانواده علما زاده یا مجتهد  بوده است تصور اشتباهی است باید بگویم هرچه بوده همه از لطف خدا بوده است و تلاش های بسیاری که ایشان در این مسیر از خود نشان داده، می باشد. همانطور که همه می دانند ایشان از افسران و نظامیان قبل از انقلاب بوده است تمام بستر لازم برای یک فردی که قبل از انقلاب داشته ایشان تجربه کرده بود و محیطی که آن زمان شاهنشاهی حاکم بود که بتواند ایشان را از مسیراعتقادات خود  خارج کند فراهم بود ولی به گفته پدر آن چیزی که همیشه اورا محکم نگه می داشت خواندن یک صفحه قرآن با تدبر بود و آن چیزی که از کلام وحی می آموخت و در بطن زندگی به کار می برد.
وی با اشاره به  ویژگیهای برجسته پدر ، این طور برای جوانان صحبت می کند:پدر بیشتر از آنکه صبحت کند ما فرزندان سیرتحول رشدی پدر را در عمل ایشان می دیدیم.ویژگیهای بارزی که پدر داشت که توانست از جوانی تا مسیر شهادت به ایشان کمک کند همیشه همراهش بود مانند این مسایل:  توکل پدرهمیشه  به خدا بود و در هر مقطعی از مسیر که قرار می گرفت خود را کاملا به خدا می سپرد. و همان اعتقاداتی که قبل از انقلاب مانند جرقه های کوچک داشت توانست آنها را بعد از انقلاب متبلور کند و با ملحق شدن به علما و روحانیت آنچه را که یاد می گرفت یادداشت می کرد و در قالب عمل پیاده می کرد. همیشه اراده و پشتکار پدر را بعد از توکل به خدا در کارهایش می دیدیم امکان نداشت پدرچیزی را که در نظر گرفته است برای آن تلاش خود را به کار نبندد. از خصوصیات بارز دیگر نظم و برنامه که در زندگی خود داشت  اگر شما سر رسید شهید در روز 21 فروردی سال  1378 که به شهادت رسیدند مشاهده بفرمایید ایشان تمام کارهای که در طول روز آن روز را در نظر گرفته بود حتی تا خرید منزل همه را  به ترتیب یادداشت کرده بودند.
  به جرات  می توانم  بگویم  در تمام طول زندگی که با شهید تجربه داشتم جمله ای که پدر بگوید:«من فراموش کردم» بنده از ایشان نشنیدم.با تمام آن حجم کاری که ایشان داشتند اگر کسی در خواست کاری داشت که نمی توانست در برنامه نظم خود بگنجاند به طرف مقابل قول امیدواری نمی داد.که او را منتظر بگذارد. 
وقتی از او می پرسم  با وجودی که  فرزند بزرگ خانواده است  به نظرتان  چه الگویی را پدر در تربیت رشد فرزندان خود داشت؟می گوید: با آنکه ما پدر را به خاطر ماموریت هایی که در مشغله کاری داشت زیاد ایشان را نمی دیدیم و آن چیزی که بر ما حاکم بود کیفیت حضور پدر در زندگی بود با انکه 22 سال از شهادت پدر گذشته است آن مسیری که پدر برای فرزندان خود یا به شخصه خودم را بگویم گذاشته است آنقدر آن مسیر روشن است در هر دو راهی که قرار می گیرم  و من از خودم می پرسم این است که اگر الان بابا بود اینجا چه کار می کرد؟ که من هم همان کار را انجام دهم وآن را واقعا برای خود  یک شاخص در زندگی برای خود قرار داده ام .
پدر در آموزه های خود به فرزندانش اهل پند و نصیحت  دادن نبود بلکه هر چی بود ما در رفتار و اخلاق او و تعامل با افراد دور برش می دیدیم.آن تقوایی که از یک انسان می شود انتظار داشت من در رفتار پدر لمس می کردم و ما به این صورت می توانستیم بفهمیم  که مسیر زندگی چگونه است. 
وی به آخرین خاطره  خود از پدر زمانی که اودرجه سپبهدی  خود را از  دست رهبر می گیرد، اشاره کرده و می گوید: موقعی که خانه پدر رفتم مادر گفت ایشان نیستند و دیدار مسئولان با رهبر معظم انقلاب است که مادر به ما گفت به پدر درجه سپبهدی دادند و منتظر بودیم که ایشان بیاید و تبریک بگوییم وقتی پدر بود چهره شادابی داشتند و گلدان بزرگ بابت سپاس از زحمات  صبوری مادر هدیه داد که یادگاری از پدر داشته باشد.وقتی که من به پدر گفتم به خاطر گرفتن درجه شما خوشحال هستید  پدر بالبخند و چشم اندازی که به موضوع داشت به من پاسخ داد:«خوشحالی من از گرفتن خود درجه نیست  چون تا حالا برای مقام زندگی نکردم خوشحالی من از لحظه ای است که آقا با دستان مبارک آن درجه را برشانه من گذاشتند و از من احساس رضایت اعلام کردند پس وقتی که ایشان راضی باشند احساس می کنم امام زمان نیز از دست من راضی است..و این را مدیون مزد تمام زحمات .خالصانه سالهای زندگی خود می دانم» وقتی که پدر به شهادت رسیدند واقعا فهمیدم مزد زحمات پدر ثمره اش آن عزتی بود که خدا به پدر داد.

گفتگو: شکوفه زمانی 

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها