گُلِ نماز
از بـاغ جا نمـــازم
آهستـه پر کشیـــدم
رفتـم به سوی بـاغی
یک باغ سبز و خرم
دیدم که گل در آن باغ
روییده دســته دســـته
دیدم کــــنار گلهـــا
یک شاپرک نشستــه
آن شاپرک مـرا دید
پر زد به سویـم آمـد
او با خودش گل آورد
گل را به چــادرم زد
گفتم: به شـاپرک جان
این گل چه خوب و ناز است
او شادمـــان شد و گفت:
این گل، گلِ نماز است
منبع: وبسایت دلبرانه