قیمت :
3,600تومان
در حال حاضر امکان دانلود رایگان برای شما فراهم گردیده است.
دراین شماره از «شاهد جوان» مطالب متنوعی با عناوین « فصل خوب مهربانی» ،«امام در قلب همه جا داشت» ،« آخرین گل »،«عاقل ترین دیوانه» ،«گردان اشتباهی»،«خواندنی های شنیدنی»،«علمی»،«روزهای سخت» ،ا«فسانه ی خوشبختی»،«آشپز باشی»،«یادی از گذشته ها» ،«حمامی و دزد»،«جدول قهرمانان»،«شلیک»،«قرعه ی عجیب»،«کیست آن شهید» ،«تنبل ها بخوانند»،«من قاسم سلیمانی هستم»،«شعر»،«ستاره ی سوم»،«حرکت در مسیر زندگی» «دنیای خیالی من و غول»،« از جویبار خراسان ( عطر خوبی)»،«مساجد ایران» ارائه شده است.
در بخش« از چشمه سار جماران » با عنوان« امام در قلب همه جا داشت» آمده است:« فاطمه طبا طبایی همسر سید احمد خمینی در کتاب اقلیم خاطرات از قول همسر امام خمینی نقل می کند ننه فاضل افغانستانی بود و در نجف سکونت داشت و به ما کمک می کرد عروس امام خمینی (ره) در خاطرات خود آورده است که ننه فاضل بعد از انقلاب اسلامی به ایران آمد و در جماران در خانه ی امام زندگی می کرد وی زنی زیرک و دانا بود و احمد (سید احمد خمینی ) به شوخی به او گفت : تصور می کنم تو رییس یک حزب سیاسی در افغانستان باشی .طباطبایی د رادامه می نویسد : یک روز که من مشغول گرفتن عکس از امام (ره) بودم وی آمد و از من خواست تا عکسی از امام با او بگیرم تا دنیا بدانند نزد امام ایرانی و غیرایرانی تفاوتی ندارد .وی ادامه داد : جالب آن که ننه فاضل به فاطمه طباطبایی عروس امام توصیه می کند که این عکس ها به تاریخ تعلق دارد و به گونه ای باید گرفته شود که بتوان آن را منتشر کرد.»
در مطلب «حکایت آن مرد »با عنوان «خاطرات سردار» چند روایت از خاطرات شهید« نور علی شوشتری »عنوان شده است: «یک بار با سردار در خط بودیم نیرو های ما در ارتفاعات 343 کانی سخت جنازه ی برادرش را روی دستش به عقب می اورد . سردار از دیدن این صحنه آن قدر ناراحت شد که قابل توصیف نیست اما ندیدیم که اشکی بریزد اما این که سردار چطور خودش را دراین صحنه های سخت از نظر روانی تخلیه می کرد شب ها یا نیمه شب ها بود وقتی که می دیدم سردار آستین هایش را بالا می زد و به طرف تانکر می رفت و وضو می گرفت بعد می آمد و در تاریکی سنگر به راز و نیاز و نماز مشغول می شد سردار در مقابل نیروهایش هرگز از خودش نقطه ضعفی نشان نمی داد و دراین صحنه های تلخ از درون گریه می کرد بدون آنکه اشکی در صورتش نمایان شود او پیش رزمنده ها در روحیه مثل کوه استوار و محکم بود.»
عجایب شنیدنی در مطلبی با عنوان من قاسم سلیمانی هستم نوشت: شب ها که نگهبانی می دادیم خیلی سرد بود بعد از نگهبانی با چکمه می رفتیم داخل کیسه ی خواب برای خوردن و شستشوی لباس هم برف آب م یکردیم روی یک حلبی نان می پختیم از لحاظ معیشتی خیلی سخت بود ولی شب ها دور هم جمع می شدیم و بعد از قرائت سوره واقعه بچه ها خاطره تعریف می کردند بعضی وقت ها هم سر به سر عراقی ها می گذاشتیم مثلا از بالای ارتفاع یک حلب پرت می کردیم پایین عراقی ها شروع می کردند به تیر اندازی و ما با این کار سنگر های آن ها را شناسایی می کردیم .
شماره 145 شاهد نوجوان به مدیر مسوولی و سردبیری محبوب شهبازی به همت گروه مجلات شاهد منتشر شده است.
علاقه مندان برای تهیه این مجله می توانند با شماره 88823584،امور مشترکین مجلات شاهد، تماس حاصل فرمایند.