حساب کاربری

داستان

درخت دوستی

تعداد بازدید : 589
تاریخ و ساعت انتشار : پنج شنبه 10 تیر 1400 18:27
درخت گردو و رودخانه همسایه و دوست هم بودند. رودخانه هیچوقت نمی گذاشت درخت گردو تشنه بماند، او همیشه می گفت اگر درخت ها تشنه بمانند زرد و خشک می شوند. یک روز درخت گردو یکی از گردوهایش را به رودخانه داد وگفت: دوست مهربان من رودخانه، من این گردو را به تو هدیه می دهم. رودخانه با خوشحالی گفت: ممنون دوست من! ما رودخانه ها نمی توانیم گردو بخوریم اما من می توانم تا وقتی به دریا می رسم با این گردو بازی کنم. همینطور رودخانه داشت با گردویی که هدیه گرفته بود بازی می کرد و آن را روی موج های کوچکش قل می داد که دوستش قورباغه رادید. قورباغه با رودخانه دوست بود و هر روز عصر روی یک تخته سنگ می نشست و برای او قصه می گفت. رودخانه گردوی خودش را به قورباغه داد و گفت : دوست دانای من قورباغه، من این گردو را به تو هدیه می دهم! قورباغه با خوشحالی گفت : ممنون دوست من! من نمی توانم گردو بخورم اما می توانم برای آن قصه بگویم! قورباغه گردو را کنار رودخانه برد و همینطور که داشت برای او قصه می گفت: سنجاب کوچولو را دید. سنجاب کوچولو دوست قورباغه بود و همیشه با او به گردش می رفت. قورباغه گردوی خودش را به سنجاب داد و گفت : دوست خوب من سنجاب، من این گردو را به تو هدیه می دهم! سنجاب با خوشحالی گفت: ممنون دوست من! من می توانم این گردو را بخورم اما دوباره آن را می کارم، اینطور چند وقت دیگر یک درخت گردو داریم و می توانیم به همه دوستانمان گردو هدیه بدهیم.
  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها