دانش آموز شهید «علی لندی»، معلم جاودانه مهر و ایثار شد
قبول دارید آخرهای تابستان که هوا بوی پاییز به خودش می گیرد، فصل رویاپردازی ما است؟ دور هم جمع می شویم و از آرزوها و ایده هایمان برای سال تحصیلی پیش رو و سال های بعدی زندگی حرف می زنیم. از معلم هایمان، درس هایمان، کلاس بندی مان. انگار تمام نوجوانی و شور و نشاط مان را فراخوان می کنیم و اینقدر بازی می کنیم و خوش می گذرانیم تا رمق تعطیلات تابستان را گرفته باشیم. اصلا کل تعطیلات یک طرف، این چند روز آخر، با بازی و سرخوشی و بی خیالی اش یک طرف.
عصر 18 شهریور امسال علی و دخترخاله و پسرخاله اش هم داشتند سر به سر روزهای آخر تابستان می گذاشتند و از شروع مدرسه می گفتند. از اینکه بالاخره کلاس ها حضوری برگزار می شوند یا آنلاین؟ از اینکه زبان کلاس نهم آنقدرها که می گویند سخت است یا نه؟ از اینکه اگر امسال هم کلاس ها آنلاین برگزار شود تکلیف آزمایش های علوم چه می شود؟ داشتند درباره واکسن کرونا حرف می زدند و دعا می کردند هم سن و سال های آنها هم بتوانند واکسن بزنند تا کلاس ها حضوری شود. اصلا کلاس غیرحضوری مزه نمی دهد. آن روز علی میهمان خانه خاله اش بود.
خاله علی به بازار رفته بود و بچه ها اینقدر گرم صحبت شدند که زمان را فراموش کردند. نزدیک ساعت 6 عصر بود که هر سه نفر با صدای جیغ و فریاد همسایه از جا می پرند وعلی به سرعت خودش را به خانه همسایه می رساند. آن جا می بیند زن میانسال و مادرش که زن مسن 80 ساله ای بوده، دچار آتش سوزی شده اند و اجاق پیک نیکی که می خواستند روشن کنند آتش گرفته است. آخر ساختمان خانه خاله علی نوساز بود و هنوز گازش وصل نشده بود.
علی تصمیم می گیرد به کمک دو زن برود و آنها را از میان آتش خارج کند. اما پسرخاله اش دستش را می گیرد:«علی نرو، خطر داردددد......» اما جمله پسرخاله تمام نشده علی تصمیمش را گرفته بود. او که همانطور پابرهنه خودش را به آنجا رسانده، متوجه پیکنیکی میشود که یکی دو متر ارتفاع شعله داشته و جان آن دو نفر را به خطر انداخته است. علی پیکنیکی را برمیدارد که از آن دو نفر دور کند. آن را به سمت بالکنی که باز بوده میاندازد. حین این کار گاز مایع روی خودش هم می ریزد و علی هم دچار حریق میشود و تا همسایه ها و آتش نشانی برسد 90 درصد از بدنش می سوزد. علی میتوانست این کار خطرناک را انجام ندهد و منتظر کمک بزرگ ترها و آتشنشانی بماند. اما خودش درباره تصمیمی که در لحظه برای نجات آن دو زن گرفته به خانواده اش گفته است:« وقتی دیدم آن دو خانم دارند جیغ میزنند و کسی نیست کمکشان کند نتوانستم خودم را کنترل کنم. پیکنیک را که خیلی داغ بود هر طور بود برداشتم تا از آن دو نفر دور کنم تا بیشتر از این نسوزند».
حالا علی لندی 15 ساله دیگر در میان ما نیست. او بعد از یک هفته تحمل درد و رنج ناشی از سوختگی پرکشید و به سوی نور رفت. علی پیامبر نسل ما دهه هشتادی ها شد. مبعوث شد تا دیگر کسی ما را از روی دخترانی که از عشق فلان سلبریتی گریه می کنند یا فلان مدل مو و فلان رفتار در فضای مجازی نشناسد. او آبروی نسل ما را خرید و نگذاشت هر کسی از راه رسید نسل ما را نمایندگی کند و باعث قضاوت کلیپی در مورد ما شود. علی، خلیل نسل ما شد و خدا آتش را برایش گلستان کرد. اصلا او عبارت «بچه های این دوره و زمانه» را به چالش کشید. دانش آموزی که در آستانه مهر، معلم مهر و اخلاق شد. حالا مدام فکر می کنم اگر ما هم جای علی بودیم حاضر می شدیم به دل آتش بزنیم تا دیگران را نجات دهیم؟ قلب بزرگ قهرمان کوچک نسل ما ایستاد تا به قلب تمام ایرانیان یادآوری کند در زمانه ای که خیلی ها فکر می کنند هر چه بدتر باشی موفق تری و فقط در زبان از خوبی حرف می زنند، چطور می شود مثل یک ققنوس از آتش و خاکستر بلند شوی، آن قدر بلند که تمام کشور خبردار به احترامت بایستند.
علی می توانست بایستد و غصه بخورد. می توانست موبایلش را در بیاورد و فیلم بگیرد، اما به دل آتش زد و فرماندهی قلب های یک ملت را به عهده گرفت. از محمود لندی عموی علی نقل می کنند که «علی بارها از من می پرسید اگر کربلا بودیم طرف امام حسین(ع) می ماندیم یا یزیدی ها؟ من هم می گفتم دعا کن همیشه طرف امام حسین(ع) باشیم. وقتی در بیمارستان بالای سرش رفتم از من پرسید عمو حالا ثابت کردم طرف امام حسینم؟»
می گویند خانم هایی که در آتش گرفتار شده بودند و علی برای نجاتشان خود را فدا کرده است، خواهر و مادر شهید ابراهیم عزیزی هستند که اسفند سال 59 شهید شده است. شهید علی لندی که سال 1385 و 26 سال بعد از شهادت شهید ابراهیم عزیزی به دنیا آمده بود انگار ابراهیم این مادر و خواهر بود که می آمد تا آتش آنها را گلستان کند.
علی لندی نوجوان ایذه ای که به تنش اکسیر سرزمین خوزستان را داشت دوم مهرماه و همزمان باز بازگشایی مدارس، پرکشید و کلاس خود را باز کرد تا در کنار بهنام محمدی ها، حسین فهمیده ها و .... معلم جاودانه درس فداکاری و ایثار باشد.
او با بدرقه دل دردمند یک ملت و ادای احترام نظامی در آستانه اربعین سرور و سالار شهیدان، در حالی که همکلاسی هایش در سراسر کشور عازم مدرسه بودند، به خاک سپرده شد.