به گزارش شاهد نوجوان، دوستان و فامیلهای نزدیک امام هادی علیه السلام در خانه اش جمع شده بودند. و در اتاق بزرگ کنار هم نشسته بودند امام پشت به بالش بزرگی داده بود و با آن ها در حال صحبت بود. خدمتکار امام برای مهمانها میوه ونوشیدنی آورد.
تق، تق، تق... یکی بر در خانه کوبید. خدمتکار رفت و در را باز کرد. بعد زود به اتاق برگشت و گفت: سرورم مردی آمده که با شما کار دارد. امام اجازه داد وارد شود. مردی که ریش های بلند و قهوه ای داشت وارد شد و سلام کرد. او یکی از دانشمندان بود. امام با دیدن او از جا بلند شد و با لبخند ومهربانی جلو رفت. جواب سلامش را داد. حالش را به گرمی پرسید. دستش را گرفت و با احترام زیاد آورد کنار خود نشاند. سپس بالشش را کمی جابه جا کرد تا مرد ریش قهوهای به آن تکیه دهد. همه از این کار امام (ع) تعجب کرده بودند؛ و با یک دیگر پچ پچ می کردند.
_این مرد کیست که اینقدر امام به او احترام می گذارد؟
ببین چطور به اومیوه تعارف میکند!
این درست که یک بیگانه را نسبت به قوم و خویش خود بیشتر تحویل بگیرد، و از ما بیشتر به او احترام بگذارد؟
_هرکه باشد از ما که دوست و فامیل او هستیم که بهترو بالاترنیست.
امام باز حال مرد ریش قهوهای را پرسید، و پیاله ای شربت را از سینی برداشت و به او تعارف کرد. مرد ریش قهوه ای در حال خوردن شربت از امام سوالی پرسید. امام با لبخند و خوشرویی سرش را نزدیک برد و آهسته جوابش را داد. بعد مردریش قهوهای از جا بلند شد. امام هم از جا بلند شد و تا دم در با او رفت. او را در آغوش گرفت و بوسید و با او خداحافظی کرد. آنها هرگز ندیده بودند که امام به یک نفر تا به این اندازه محبت و احترام کند. وقتی امام برگشت و سر جای خود قرار گرفت. یکی پرسید: ای فرزند رسول خدا! به یک آدم معمولی که از نزدیکان وفامیل نیست این همه احترام می گذاری و بر بالای مجلس کنار خود می نشانی؟
یکی دیگر گفت: طوری با او رفتارکردی که انگار از همه ی ما بهتر و برتر و عزیزتراست. در حالی که او غریبه ای بیش نبود.
امام (ع) می دانست که آن ها از روی حسادت این حرف ها را می زنند. رو به آنها کرد و جواب داد: خداوند آدم پرهیزکار دانشمند را بر آدم پرهیزکار بی دانش، بهتر و بالاتر می داند. مگر خدا در قرآن نمی فرمایند: «بگو ای پیامبر! آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمیدانند برابرند؟» پس چرا از احترام من به این دانشمند ناراحتید. این همان کسی است که با دلیل های محکم و زیبا، آن دانشمند مسیحی را که مخالف ما شیعیان بود، محکوم کرد. همین کار او بهتر از هر چیزیست. بهتر از هر نسبتِ فامیلی و خانوادگی است.
نویسنده: محمود پوروهاب
انتهای مطلب/