حساب کاربری

داستان

موهای ژولیده پولیده!

تعداد بازدید : 279
تاریخ و ساعت انتشار : جمعه 4 شهریور 1401 23:21
نویسنده: مجید راستی

اتاق نگار به هم ریخته بود. موهای فرفری‌‏اش به هم ریخته بود. نگار داشت با عروسک پارچه‌‏اش بازی می‏‌کرد. یک‌دفعه صدای مامان را شنید. 
گفت: «نگارجان! بیا موهایت را شانه کنم.»
اما نگار می‏‌خواست بازی کند. با صدای بلند گفت: «مامان‌جان، حالا نه!» مامان گفت: «باز هم مثل همیشه؛ اتاق به هم ریخته، موهای ژولیده پولیده! تا حالا شده خودت موهایت را شانه کنی؟ من شانه نکنم می‏‌شود جنگل! جنگل!» 
دیگر صدای مامان نیامد. نگار پرید جلوی آینه. سرش را تکان داد و موها را از جلوی صورتش کنار زد. خندید و گفت: «نگارخانم، جنگل‌خانم، چطوری؟»
نگار رفت توی فکر. همین‌طور که لباس و موهای عروسکش را با دست تُپلش صاف می‏‌کرد، یک‌دفعه گفت: «همین‌جا بمان. الآن برمی‏‌گردم.» عروسکش را روی تخت انداخت و از اتاق بیرون رفت. 
رفت و تندی برگشت. نفس‌نفس می‏‌زد. ریز ریز خندید. دستش را پشتش قایم کرده بود. به عروسکش گفت: «هیس! بیا اول موهای تو را شانه کنم.» و دستش را با شانه جلو آورد.                   
گذشت و گذشت. صدای مامان آمد که گفت: «نگارجان! بیا موهایت را شانه کنم.» 
و بعد گفت: «این‌قدر نیامدی که شانه‌‏ات را هم گم کردم.» نگار به عروسکش نگاه کرد و خندید. با صدای بلند گفت: «مامان‌جان! چشم‌‏هایت را ببند تا بیایم.»
و یک دو سه گفت و خودش را با عروسک و شانه‌‏اش به مامان رساند.
ـ مامان‌جان! بیا این هم شانه‏‌ام، پیدا شد. 
مامان چشم‏‌هایش را باز کرد. 
نگار با موهای شانه‌کرده جلویش ایستاده بود. نگار گفت: «مامان‌جان ببین! خودم موهایم را شانه کردم.» مامان گفت: «چه اتفاق بزرگی! پس من هم اتاقت را برایت مرتب می‏‌کنم.» و به طرف اتاق رفت. 
نگار هم با عروسکش دنبالش دوید. مامان همین که در اتاق را باز کرد، در جا مجسمه شد؛ اتاق هم مرتب بود!
مامان گفت: «همه‌‏اش را خودت مرتب کردی؟»
نگار عروسکش را نشان داد و گفت: «با نازنین مرتبش کردم!» 
مامان با نگاهش هزارتا آفرین به نگار گفت. نگار هم به عروسکش نگاه کرد.
 

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها