داستان
دختر زیبایی به نام شهرزاد از وقتی به دنیا اومد نمیتونست درست راه برود. در هنگام به دنیا اومدنش عضله پاش صدمه دیده بود و دکترها هم دیر فهمیده بودند. بخاطر همین شهرزاد خانم خیلی سریع نمیتونست راه بره. سریع بدوئه، در ورزشهای خاصی شرکت کنه، یا حتی با بچهها بتونه خوب بازی کنه. همیشه در بازی با بچهها کنار میشست و نگاهشون میکرد.
یه روزی با اصرار مادرش تصمیم گرفت که با بچهها بازی کنه اما خیلی سریع برگشت و گفت: به دلیل اینکه اونا سریع بازی میکنند من نمیتونم پا به پاشون بازی کنم. بخاطر همین میترسم بازیشون رو خراب کنم.
مامان شهرزاد تصمیم گرفت شهرزاد رو هر روز به پارک ببره و سعی کنه بچههایی که بازیهای خیلی پر جنب و جوش انجام نمیدن رو پیدا کنه و شهرزاد رو تشویق کنه که با اونا بازی کنه.
اولین روزی که با شهرزاد رفتن پارک اتفاق جالبی افتاد؛ شهرزاد خیلی سریع تونست با بچههایی که تاپ و سرسره بازی میکردن دوست بشه و باهاشون بازی کنه.
روزهای بعدی که به پارک رفتن شهرزاد تونست بازیهای دیگری هم با بچهها انجام بده؛ بازیهایی مثل گرگم به هوا، لی لی و ...
تو راه برگشت به خانه مامان شهرزاد بهش گفت با اینکه شهرزاد بخاطر پاهاش نمیتونه یه سری از بازیها و فعالیتها رو انجام بده. اما اون باید بتونه فعالیتهای مناسب خودش رو پیدا کنه و انجامشون بده. ما به دلایل مختلف که دست خودمون نیست (مثل همین پای تو) نمیتونیم همه کارهای دلخواهمون رو انجام بدیم اما نباید از کارهایی که میتونیم انجام بدیم صرف نظر کنیم. تو نمیتونی سریع بدوی اما میتونی بازیهای زیادی انجام بدی که نیاز به دویدن سریع ندارن. ما هیچ وقت نباید خودمون رو از اون چیزی که به ما لذت میده و باهاش خوشحالیم، محروم کنیم.
منبع: وبسایت رادیوکودک