حساب کاربری

همدلی

غذا در صلح و آرامش برای همه

تعداد بازدید : 113
تاریخ و ساعت انتشار : جمعه 30 آذر 1403 00:14
گردآورنده: لیلا قاسمی

اولین بار سازمان ملل در سال 1945 پیشنهاد کرد، 16 اکتبر مطابق با 24 مـهر، به عنـوان روز جـهانی غـذا  به منظور توجه کردن جـهانیان به مسئله مهم غذا  انتخاب شد. رویکرد کـلی FAO سازمان  خواربار و کـشاورزی آن است که ما باید دنیایی پایدار بسازیم که در آن هـمه و در همه‌جـا، به طور منـظم به غـذای مـغـذی و کـافـی دسترسی داشته باشند.
به امید صلح و آرامش در تمام دنیا تا وقتی در ایـن سر دنـیا عده‌ای غذای گرم و مـغـذی می‌خـورند، غـصـه گرسنگی کودکی در آن سر دنیا  نباشد.
فاطمه روی خرابه‌ها می‌نشیند و برادرش را بغل می‌کند.دوری از مادر و گرسنگی امان فواد را بریده. فاطمه هم گرسنه است.او همان‌طور که فواد را بغل کرده برادرش را در آغوش فشرده و راه می‌‌رود. فواد کمی آرام‌تر می‌شود. فاطمه نفس راحتی می‌کشد. کاش مادر زودتر برگردد و به فواد شیر دهد.

فاطمه همین‌طور که راه می‌رود، عروسک سوتی فواد را از روی زمین بین پر از خاک و غبار پیدا می‌کند. همان عروسک سوتی که خودش قبل از تولد فواد، برایش خریده بود. آن را برمی‌دارد و با گوشه لباسش پاک می‌کند. فاطمه چند باری عروسک را فشار می‌دهد و صدای سوتش فواد را سر ذوق آورده و می‌خنداند. کاش می‌شد با این عروسک فواد گرسنگی‌اش را،و با خنده‌های فواد، فاطمه ضعفش را فراموش کند. فاطمه دوباره با خودش می‌گوید: «کاش مادر زودتر برگردد.» اما فواد به غذا افتاده،پس شاید بتواند تا قبل از آمدن مادر کمی سیرش کند.

همچنان که در حال گشتن است از خرابه‌های خانه‌شان سر عروسکش را پیدا می‌کند. دلتنگی برای خانه،اسباب‌بازی، بوی غذای تازه، آرامش، امنیت، شادی و خنده در برابر دلتنگی برای پدر به جنگ رفته، هیچ است.
کاش پدر بود، کاش اصلاً جنگ نبود. چقدر دلش برای شهر زیبایش غزه تنگ است اما از غزه تنها ویرانه‌ای مانده.اصلاً جنگ که شد و پدر رفت، خوشی هم رفت و مادر غصه‌دار پدر، دیگر مادر قدیم نشد. فواد انگشتش را می‌مکد انگار که دارد یک چیز خوشمزه می‌خورد.
فاطمه تکه نانی خشک از روی زمین پیدا می‌کند و کمی آن را به لباسش می‌کشد،شاید کمی نان مرطوب شده بتواند ته دل بچه بیچاره را بگیرد. فاطمه چند قطره‌ آب باقیمانده در بطری را روی نان می‌ریزد و آن را در دهان فواد می‌گذارد ولی نان به اندازه کافی تر نشده و خشکی آن بچه را آزار می‌دهد و گریه‌اش را دوباره در می‌آورد. کاش مادر بیاید .....

مادر آمد آمد..... با کیسه‌ای نان خشک و بطری آب و دسته سبزی یا شایدم علف. فاطمه،خودش را بدو بدو به مادر رسانده و زود فواد را در آغوش او می‌گذارد. مادر به محض دیدن فاطمه و فواد خوراکی‌ها را در گوشه‌ای گذاشته و شروع به شیر دادن فواد می‌کند.اما کدام شیر! مادری که در آن سه روز فقط کمی علف پخته خورده مگر شیر دارد؟
فواد با شکایت می‌زند زیر گریه و ناراحت از نبودن شیر می‌شود پس از آن همه انتظار.
فاطمه تند تند نان‌ها را در آب زده و در دهان مادر می‌گذارد.کاش معجزه شود و مادر بتواند فواد را سیر کند. مادر دست فاطمه را می‌گیرد و با اشاره به فاطمه می‌گوید: «اول خودت بخور.» فاطمه با بغض می‌گوید:«فواد مهم‌تر است.» مادر کاش بتوانی به فواد شیر دهی.» ...

علم می‌گوید: «والدین در ایجاد یک برنامه غذایی مناسب نقش مهمی دارند.» من شهری را می‌شناسم که یک مادر برای تهیه تکه نان شرمنده فرزندانش می‌شود.
علم می‌گوید: «کودک شما باید انواع پروتئین،کربوهیدرات،فیبر و سبزیجات را در رژیم غذایی روزانه خود داشته باشد» من مردمی را می‌شناسم که از گرسنگی علف می‌خورند و همان علف باید بشود برایشان ویتامین و پروتئین و...
     علم می‌گوید: «بدن کودکان روزانه به انواع گروه‌های غذایی نیاز دارد.» من کودکی می‌شناسم همه داشته‌اش برای
       خوردن، نان خشک و آب است.

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها