بچههای فلسطین
فُطرُس(پهپاد شجاع ایرانی)، وسط میدان ایستاده بود. دور تا دورش پهپادهای قوی ایرانی جمع بودند؛ شاهد129، حماسه، مهاجر، ابابیل، صاعقه و ... فطرس قرار بود به یک مأموریت تازه برود؛ مأموریت محافظت از آسمان باشکوه ایران.
پهپادها گفتند: «خوش به حالت! کاش ما هم همراهت میآمدیم. فطرس خندید و گفت: «خُب نوبت به شما هم میرسد؛ اما...» پهپادها پرسیدند: «اما چه فطرسجان؟!» فطرس قدمی جلو رفت. آسمان را بو کشید و با غرور گفت: «کاش پهپادهای آمریکایی و اسرائیلی به چنگم میافتادند. آن وقت میدانستم چه بلایی بر سرشان بیاورم. آنها آنقدر ترسو هستند که جرأت نزدیک شدن به مرزهای ما را ندارند.»
صاعقه گفت: «آفرین به تو که گُل گفتی!» فطرس چشمهایش را بست و یاد خواب شب گذشتهاش افتاد... او روی آسمان بود که از دور یک پهپاد اسرائیلی دید. فوری به سمت او حمله کرد. پهپاد اسرائیلی پا به فرار گذاشت. کمی بعد فطرس متوجه شد که با شجاعت، از آسمانها رد شده و به آسمان فلسطین رسیده است. جایی که همیشه آرزوی دیدنش را داشت. دلش برای بچههای غزه تنگ شده بود.
پهپاد اسرائیلی به همراه گروهی از پهپادها به سراغش آمدند؛ او مثل عقابی که دنبال لاشخورها افتاده باشد، لابهلای آنها ویراژ داد و به دنبالشان افتاد. با هر حرکت فطرس، پهپادهای اسرائیلی به هم میخوردند و آش و لاش، روی زمین سرنگون میشدند. صدای جیغ و داد پهپادها بلند بود. آنها وحشتزده شده بودند و با صدای بلند کمک میخواستند. خیلی زود چندتای باقیمانده، پا به فرار گذاشتند.
فطرس جلوتر رفت و به پایین نگاه کرد. چیز عجیبی دید. انبوهی از مردم غزه به تماشای جنگ او و پهپادهای اسرائیلی ایستاده بودند. آنها خوشحال بودند و برای او دست تکان میدادند. گروهی از بچههای کنار ساحل، پرچمهای ایرانی و فلسطینی را به دست داشتند و دنبال هم میدویدند. فطرس پایین و پایینتر رفت. دریچهی دلش باز شد. انبوهی از گلهای سرخ و زرد و سفید، بر سر و روی مردم غزه فرود آمدند. از آن بالا فریاد زد: «سلام. من خیلی دوستتان دارم.»
مرغهای دریایی از شوق، گلها را به نوک گرفتند و توی هوا چرخ زدند. فطرس به یاد مردم تنهای غزه بود که صدای پهپادها او را به خود آورد. چشم باز کرد.
- چی شده فطرس جان، چرا توی فکری؟!
فطرس سر بلند کرد و گفت: «به دلم افتاده اسرائیل به زودی نابود خواهد شد و ما در جشن پیروزی بچهها و بزرگترهای فلسطینی شرکت خواهیم کرد.»
پهپادها هورا کشیدند. فطرس با شوق و غرور، به سمت آسمان پرواز کرد.