به گزارش گروه شاهد نوجوان، « آتیشپاره» رمانی طنز با موضوع دفاع مقدس است. داستان از زبان دختری باهوش و جسور به نام زهر روایت میشود که در روستا زندگی میکند. او خودش را با خواندن نامههای پسر «مشطلعت» که به جبهه رفته است سرگرم میکند. مشطلعت که سواد ندارد، بعد از اینکه زهرا نامههای پسرش را میخواند را میخواند و جوابشان را مینویسد، به عنوان دستمزد، چند قاشق عسل، یک مشت آلوچه خشک یا مقداری لواشک به او میدهد، زهرا که به شوق خوردن تنقلات هر روز به پیرزن سر میزند، در طول داستان، دختری کنجکاو و حاضر جواب است و برای همین مرتب دچار دردسر میشود، ولی موفق میشود با پشتکار و هوشمندی به خواستههایش برسد. در کتاب میخوانیم:
کاسه آش را گذاشتم لب پنجرهشان. مشطلعت سر تکان داد. فهیمه(نامزد پسرِ مشطلعت» هم که همه هوش و حواسش به نامه بود، انگار نه انگار من آمدم و حرفی زدم. لابهلای نامه، انگار جعفر را میدید که چشمهایش میدرخشید. خواستم بروم که فهیمه گفت:« صبر کن.» رفت توی اتاق و با دفترش آمد.
ـ خوب شده؟
مرتب و تمیز نوشته بود. تمام جمع و تفریقها را درست انجام داده بود.
ـ سرمشق به من میدهی؟
ـ همان قبلیها را بنویس.
خواستم بروم که بازویم را گرفت:« یک نامه برای جعفر آقا نوشتم. ببین خوبه؟»
بدون اینکه نگاه کنم، گفتم:« ننهام گفته زود برگردم.» نامه را دستم داد و گفت:« بخوان. اگر غلط املایی داشت بگو.»
به زور نامه را دستم داد. تا برسم خانه نامه را چند بار خواندم. خوشخط و بیغلط بود. فکر کردم پارهاش کنم یا بیندازم دور و بگویم باد برد!
حبیب یوسف زاده
عنوان: آتیشپاره
نویسنده: فاطمه بختیاری
سال چاپ: ۱۳۹۸
ناشر: کتاب جمکران
بیشتر بخوانید: کتاب گشت (طوقی)
بیشتر بخوانید: کتاب گشت (آتشگاه)
انتهای مطلب/