نامه؛
به گزارش شاهد نوجوان، تصور کنید که در خواب عمیقی هستید و ناگهان با صدای آژیر بلندی بیدار میشوید وباید در کمتر از ۴۵ ثانیه با پوشیدن لباسهای چند کیلویی خود را برای نجات جان دیگران به محل حادثه برسانید.

نامه ای به یک شهید آتش نشان
با قلمي سوخته مينويسم، همان قلمي كه ميخواست براي
آخرين بار محبت پدرانه ي پدرش، اشك بدرقه ى مادرش،
خنده هاي شيرين دخترش و بغض چندساله ي همسرش را در
جمله اي كوتاه جبران كند، اما نكرد.
صداي شكستن قلبت را شنيدم و بدجوري قلبم شكست.
تو از فروريختن آوار بر سر مردم بی گناه و من از خجالت
ديدن پيكرسوخته ات كه نشناختم.
سوختم از دلسوختن هايي كه بغض مردانه ات را شكست. از
حسرت روياهاي شيرينت، از آرزوهايي كه به واقعيت نپوسته،
خاكستر شد و از همان عشقي كه در سينه ات حبس نمودي كه
مبادا شعله هاي آتش، نفسي را در سينه اي ديگر حبس كند.
گرچه روياهاي قشنگت را زير آوار گم كردي و حسرت
يك دنيا آرزو را بر دل آنهايي گذاشتي كه تا آمدنت هزار
و يك بار مردند و زنده شدند. اما بر دلت مهري زدند
كه جاويدان براي هميشه نمادي از وجود اسطوره ها
و الگوهايي چون تو خواهد بود و آرزويي است كه
گرچه يك عمر به دنبالش بگردم، اما در يك لحظه
نصيبم نخواهد شد و چه زيباست مقامت اي
شهيد آتش نشان. يادت جاويدان و نامت گرامي
اي قهرمان آتش!
نویسنده: نرگس معتمدی