به گزارش شاهد جوان، تابستان سال ۱۳۶۵ بود و من با این رفیق راه، راه را گم کرده بودم. کجا؟ در جزیرۀ مجنون؛ وقتی که از خط برمیگشتیم. همان دمدمای صبح. گرما بالای سی درجه بود و رطوبت هوا بالای هفتاد درصد و ما برای رهایی از گرما و شرجی، بالاپوشمان، فقط یک زیرپیراهن سفید و خیس بود. آنجا، کسی را دیدم که کلاه پشمی زمستانی را تا پایین ابرو پایین کشیده و کنار نیزارها دراز به دراز خوابیده بود. نگاه عاقل اندر سفیهی به او کردم و به رفیقم گفتم: «راست گفتی که مجنون جای دیوانههاست.»
بریدهای از کتاب "وقتی مهتاب گم شد" به قلم حمید حسام را خواندید که به روایت خاطراتِ شهید جانباز "علی خوش لفظ" در قالب تاریخ شفاهی پرداخته است. واقعیت زندگی و رزمِ مردی که «خودِ واقعیاش» را در «شبی که مهتاب گم شد» پیدا کرد.