شعر به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س)؛
تا گل محمدی به لاله ای سلام کرد
لاله دستپاچه شد
خم شد
و عرض احترام کرد
اشک شوق از میان کاسه ی سرش
روی دست آن گل محمدی
بوسه ریخت...
گل به لاله گفت:
"می روم به سرزمین دیگری"
لاله گفت: " آه...با سفر
از میان باغمان
هرچه هست و نیست را
می بری"
گل جواب داد:
" از تمام هست و نیست
من دویادگار بیشتر نداشتم
آن دو را کنار آب...
پای آفتاب...
دور از تمام خارهای بی حواس
کاشتم"
لاله گفت: " حرف های آسمان...!؟
بوته های پاک یاس!؟
دیده ام...دور از تمام خار های بی حواس..."
...
گل عروج کرد و
بعد از آن
خارهای بی حواس
مثل آتشی درون باغ ریختند
بوته های پاک یاس
در میان شعله ها کبود شد
حرف های آسمان
هر چه بود
مثل یک نبود شد
باغ غرق آه شد
قلب لاله بعد از آن
سیاه شد
مسعود طاهری عضد