در گفتگو با پدر شهید مجید قربانخانی مطرح شد؛
مریم حضرتی- شهید مجید قربانخانی متولد ۲۹ مرداد ماه ۱۳۶۹ بود اوبا شهید مدافع حرم مرتضی کریمی دوست بود. این دوستی هم در بسیج شکل گرفت. یک بار مرتضی از مجید می خواهد به هیئت آنها برود که در آنجا مجید متحول شد. شهید قربانخانی از اعضای اصلی هیئت جوانان سیدالشهدا(ع) یافتآباد بود و ازکودکی ارادت خاصّی به اهلبیت و حضرت زینب(س) داشت. مجید قربانخانی در ۲۱ دیماه سال ۹۴ به همراه همرزمانش همچون شهید مصطفی چگینی، شهید مرتضی کریمی و شهید محمد آژند در خان طومان حلب سوریه به شهادت رسیده و مفقود الاثر شد. وی پس از گذشت سه سال از شهادتش به وطن بازگشت. هویت شهید مجید قربانخانی در سال .۹۸ توسط گروه های تفحص شهدا کشف و توسط آزمایش "دی ان ای" شناسایی شد
لقبهایی است که در فضای مجازی به مجید دادهاند مجید سوزوکی که به دلیل شباهت نام شهید قربانخانی با مجید فیلم اخراجیها رویش گذاشتهاند. اما مجید بربری به دلیل اینکه داییهای پدرش نانوایی بربری دارند، مجید عصرها که از سرکار برمیگشت، پشت دخل بربری فروشی میرفت و نان دست مردم میداد که در محله نامش را مجید بربری گذاشتند.
حر مدافع حرم نام کتابی است که به نویسندگی کبری خدابخش است این کتاب به داستان زندگی شهید مجید قربانخانی می پردازد..
شاهد جوان این شماره به سراغ این شهید مدافع حرم رفته و با پدر این شهید گفتگو کرده که میخوانید:
مجید چه خصوصیات اخلاقی داشت؟
مجید در خانه بسیار مودب وشوخ بود احترام به خانواده می گذاشت اهل بگو و بخند با همه خصوصا خواهرانش بود وهیچ وقت کسی را ناراحت نمی کرد، همیشه به شوخی می گفت پسر که میاد خونه باباها نباید پاهاشونو جلوی پسراشون دراز کنند
خصوصیت دیگر مجید این بود که وقتی دوستانش به قهوه خانه می آمدند پول از آنها نمی گرفت مرام داشت می گفت حالا باشد دفعه بعد این پسر واقعا دست دلباز بود. در محله همه از مجید حساب می بردند کسی روی حرفش حرف نمی زد، به کسی ناحق زور نمی گفت بسیار رئوف بود و همه را با هم آشتی می داد .
درباره خالکوبی هایی که انجام داده بود بگویید تاثیری در رفتارش داشت؟
خالکوبی مجید 6 ماه قبل از سوریه بود ما اعتراض کردیم که چرا این کار را کردی گفت همینجوری جو گیر شدم زدم ایشالله پاک میشه گفتم داداش این چه طوری میخواد پاک بشه گفت حالا پاک می شود و با شهادتش خالکوبیش هم پاک شد .
خاطره ای از مجید به یاد دارید؟
وقتی مجید شهید شده بود آقایی آمد گفت حاجی جایی می خواهیم برویم ولی خجالت می کشیم شما می توانید با ما بیایید! با آنها رفتم آنجا یک گاراژ آجر پزی بود عکس مجید روی ماشین چسبیده بود دیدم کسانیکه در گاراژ بودن با دیدن عکس مجید دور ماشین آمدند وشروع کردن به گریه کردن گفتم چرا گریه می کنید گفتند وقتی مجید شهید نشده بود به اینجا می آمد وآذوقه پخش می کرد. ما هم گفتیم ایشالله شرمنده شما نشیم بعد از آن اون آقایی که با آنها آمده بودم یک کارت هدیه 200 هزار تومانی به هر کدام از آنها داد . در آن منطقه نزدیک 30 هزار خانواده افغانی بودند که مجید همیشه برایشان آذوقه می برد.
خاطره دیگر که به یاد دارم این است که یک روز آقایی آمد وگفت من از مجید چیزی میخواهم به شما بگویم گفت داشتم در قهوه خانه مجید قلیان می کشیدم که یک پسر آمد وبا گریه گفت عمو مجید موتورم را دزدیدند مجید به او گفت یک هفته بگرد ایشالله پیدا میشه بعد از یک هفته آمد گریه کنان گفت مجید من پدر ندارم خرج مادرم را در می آورم ودر پیک هم کار می کنم به خدا موتورم پیدا نشد مجید گفت حالا چقد میشه پول موتورت گفت نمی دونم فکر کنم دو میلیون خورده که بهش داد وگفت برو موتور بخر وخرج مادرتو در بیار تو پسر باغیرتی هستی دوست دارم گفت به فکر برگردوندن پولم نباش . یعنی مجید چنین آدمی بود آوازش وصحبتهاش همه جا هست .
روحیات مجید از لحاظ معنوی چگونه بود؟
مجید اصلا اهل نماز وروزه نبود یک روز آمد وبه من گفت می خواهم بروم سوریه خندیدم گفتم مجید تو را شاه عبدالعظیم هم راه نمی دهند چه برسد به سوریه برگشت گفت شاید پیکرم برنگرده گفتم مجید چی میگی جوک میگی گفت حالا یه چیزی گفتم شماها جوگیر نشید .روزی یکی از اقوام فوت کرد البته چهلمش بود سر خاک رفتیم در آن روز مجید دید یک مدافع حرم آوردن گفت برویم این شهید را ببینیم با خواهرم سر خاکش رفت و گفت عمه من دو هفته دیگه می روم سوریه یه هفته بعد من شهید میشوم اگه پیکر من را آوردند همین گلزار شهدا دفن کنید خواهرم گفت مجید جان تو تک پسری کجا می خواهی بروی و خواهراتو ول کنی چرا پافشاری می کنی ! گفت حضرت زهرا آمده به خوابم گفت اگر بیای سوریه یک هفته دیگر پیش مایی .
پس آقا مجید با یک خواب به سوریه رفت وچگونه به شهادت رسید؟
دقیقا آقا مجید هفت روز دیگر 4 تا تیربه پهلویش می خورد و شهید می شود ، سه سال خورده ای هم پیکرش در سوریه مانده بود زمانیکه به ما اعلام کردن ما باور نکردیم
. روز تولد حضرت علی اکبر بود که خبر دادن جنازه مجید به ایران آمده، ده روز طول کشید که مجیدو بردیم مشهد چون امام رضا طلبیده بود بعد آمدیم وپیکرش را خاکسپاری کردیم یه معجزه ای هم از موقع دفن لباسا و استخوان هایش دیدم موقعی که لباسای مجید را ما از قبر در آوردیم دیدیم که دو شاخه گل قرمز زیر پیراهن مجید است گفتم این گلها از کجا آمده ما که نگذاشته بودیم دو سال وخورده ای این لباسا دفن شده بوده این گلها چطوری اینقدر تازه است این چیزها را با چشم خودم در بلوار شهدای یافت آباد دیدم الان این گلزار جایی است که برای شفا وحاجت از خارج کشور هم سر خاک مجید می آیند . مجید میلیونها جوان را متحول کرده جوانی بود که به هیچ صراتی مستقیم نبود الان جوانها شبها میرند تا صبح سر خاک مجید که شفاعتشان را کند .
آقا مجید هم داستانش مثل مجید سوزوکی بود ؟
مجید سوزوکی در زمان جنگ دختری را می خواست به خاطر آن دختر به جبهه رفت وگرنه شباهتی بین داستان مجید ما ومجید سوزوکی وجود ندارد، مجید ما به عشق حضرت زینب و امام حسین به سوریه رفت که حضرت آقا لقب حر مدافعان حرم را به او داد . در 25 سالگی به شهادت رسید، ازدواج نکرده بود ولی دختری را دوست داشت گفتم دادش بیا برویم خواستگاری گفت اگر قسمت شد و برگشتم به خواستگاریش می روم واقعا عجیب بود که چگونه مجید از دنیا این همه سیر شده بود. زمانی که به سوریه می رفت فقط ده هزار تومان درجیبش بود که آن را هم گذاشته بود وبدون خداحافظی رفته بود .
توصیه ای به جوانان برای ادامه راه آقا مجید دارید؟
من به جوانان توصیه می کنم توجه به حرفای دشمنان داخلی وخارجی نکنند حضرت آقا را تنها نگذارند وپشتیبان ایشان باشند، گوش به فرمان ولی فقیه دهند، ایشالله دعا کنند امام زمان بیاید ودر رکاب او باشند .
یک خاطره ای هم از آقا مجید در این باب دارم سال 93 زمان اربعین بدون پاسپورت با کارت ملی به کربلا رفت بهش گفتیم مجید تو اولین بار رفتی کربلا از امام حسین چی خواستی گفت بین الحرمین بودم که گفتم امام حسین آدمم کن گفتم مجید جان این چه حرفیه مگه شما آدم نیستید گفت نه من الان میخوام آدم باشم یک سال بعد هم سال 94 وصیت نامه اش را نوشت و چهار روز بعد هم به سوریه رفت و شهید شد .
مجید بعد از رفتن به کربلا در زندگی اش تغییراتی به وجود آمد، نماز می خواند ،روزه می گرفت حتی خاطره ای از دوستانش به خاطر دارم که می گفتند یک روز مجید ما را به زوربه مسجد برد که نماز بخوانیم ما از این کار او هاج واج مانده بودیم گفتیم سرت به جایی خورده گفت من از امام حسین خواستم آدمم کنه الان آدمم کرده پس ببینید اگر از ته دل از اهل بیت بخواهید حتما دعا برآورده می شود مجید خودش اصرار کرد و پیش امام حسین رفت .