به گزارش گروه شاهد جوان، شهید حسن شفیعزاده در مرداد سال ۱۳۳۶ در شهرستان تبریز متولد شد. سادگی و گذشت او در سنین کودکی زبانزد همه بود. حق را میگفت ولو به ضررش تمام شود. او بعدها به دنبال تشکیل سپاه، به همراه دیگر برادران، اولین هستههای مسلح سپاه را پیریزی کرد. با شروع جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره انداز که تحت مسئولیت شهید باکری اداره میشد به جبهههای جنوب شتافت و طولی نکشید که یگان توپخانه سپاه را تشکیل داد. اقدامات مبتکرانه آن سردار شجاع در طراحی و به کارگیری توپخانه در طول سالهای دفاع مقدس ضربات جبران ناپذیری را به پیکر رژیم بعثی دشمن وارد کرد. شهید شفیعزاده پس از رشادت های فراوان در ۸ اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ درحالی که عازم خط مقدم جبهه بود، در اثر اصابت ترکش گلوله توپ دشمن به خودرو وی به مقام والای شهادت رسید.
•در یک سمینار، به همه شرکت کنندگان هدیه دادند. شفیعزاده هدیهاش را نگرفت. دوستانش هدیهاش را گذاشتند توی ماشینش. رفت آن را برداشت و پس داد. هرچه اصرار کردند قبول نکرد و گفت: «میدانید، ناخالص بودن هر عمل، نقطه شروعی دارد. این نقطه شروع است. باید جلوی آن را بگیرم که در عملم ناخالصی نباشد. دوستانش خندیدند و گفتند: «تو فرمانده نظامی هستی یا مربی اخلاق؟»
•بیشتر حقوقش را که ماهی پنج هزار تومان بود، خرج جنگ و ماموریتها میکرد. سال ۶۴، حقوقها را کمی زیاد کردند، ولی او به هیچوجه اجازه نداد که این افزایش را در فیش حقوقش اعمال کنند. میگفت: « من هم نیرویی مثل بقیه هستم و بهعنوان یک نیروی رزمنده به جبهه آمدهام و شک دارم که آیا به اندازهی همین مبلغ هم کار میکنم یا نه؟»
•سمیناری در منطقه برگزار کرده بودیم و قرار بود چند نفری سخنرانی کنند و آخر سر شفیعزاده صحبت کند،که هم مهمتر از همه بود و هم میتوانست همه صحبتها را جمعبندی کند. اگر حسن آقا اول صحبت میکرد، همه گفتنیها را میگفت.
سخنرانیها تا ظهر ادامه پیدا کرد. نوبت به شفیعزاده که رسید، رفت پشت تریبون و گفت: «برادران! با توجه به این که وقت نماز است، همه با یک صلوات میرویم برای اقامه نماز.»
افتخار ابدی
به پاس فداکاری و رشادتی که شهید عزیز، برادر پاسدار حسن شفیعزاده در عملیات رزمی ابراز داشته، یک قطعه «نشان درجه یک فتح» به بازماندگان وی اهدا میگردد تا بهعنوان سرافرازی و افتخار ابدی در خاندان آن شهید عزیز باقی بماند.
فرمانده کل قوا، ۱۵/۱۱/۶۸
× برگرفته از خاطرات همرزمان شهید؛ سردار یعقوب زاهدی، سردار محمد میرصفیان، سردار رضا سلیمانی و سرهنگ محمد توتونیز
نویسنده: حبیب یوسف زاده
بیشتر بخوانید: شهید یوسف کابلی
بیشتر بخوانید: سردار شهید محمود کاوه
انتهای مطلب/