به گزارش شاهد جوان، رمان، حال و هوای نوجوانان اهوازی اوایل جنگ تحمیلی را به تصویر کشیده است. فرید نوجوانی است که پدرش در دریا غرق شده است و پس از ازدواج مادرش، نزد عمه و عمویش زندگی میکند. او به همراه دیگر دوستانش بیشتر اوقات برای شنا لب شط میرود و هر از گاهی با معین، دوست نزدیکش برای دیدن کفترهای «محمود آتشنشان» به پشت بام خانه آقا محمود میروند. از وقتی جنگ شدت گرفته آقا محمود بیشتر به ماموریت میرود و در نبودش مسئولیت رسیدگی به کفترها را به فرید میسپارد. روزی آقا محمود به فرید میگوید که احتمال دارد به زودی عراقیها آبادان را محاصره کنند. مابین صحبتهایش از ستون پنجمیها میگوید که به دشمن گرا میدهند. این حرفها و کارهای مشکوک عمویش او را میترساند و فکر میکند نکند عمویش جاسوس باشد... نویسنده در صفحات پایانی کتاب، آورده است:
فرید با تعجب به صورت فرمانده که مثل سنگ سفت شده بود و بیرنگ، نگاه کرد.
ـ زندونی بودن خیلی سخته! چه آدم باشی، چه پرنده، فرق نمیکنه. آزاد به دنیا میآی و بایس آزاد زندگی کنی و آزاد بری.
فرید صدای شکستن گرانقیمتترین بلور دنیا را تهِ این صدا شنید، برای همین رویش را گرفت به سمت لانه و کفترهایی که انگار حرفهای فرمانده را شنیده بودند و با بیقراری در فضای تنگ لانه بالبال میزدند. صدای خنده فرمانده او را به خود آورد:
ـ تا پشیمون نشدم پروازشون بده برن دنبال زندگیشون، قهرمان. یالا. یالا...
شاهبال مثل آنکه بار اول است میپرد و تازه آسمان را کشف کرده، مانند تیری از کمان رها شده، اوج گرفت. نوکش را رو به بالا گرفت و پرده آسمان را شکافت و از میان ابرها رد شد و به دنبالش، کلهپفکی و طوقی و کفترهای دیگر از حفره آسمان گذشتند و از مقابل چشمها ناپدید شدند...
نویسنده: محمدرضا آریانفر
چاپ اول: ۱۳۹۸
ناشر: سوره مهر
انتهای پیام/