حساب کاربری

زندگی شهید «عباس ورامینی» ؛ تعبیر یک رویا

تعداد بازدید : 201
تاریخ و ساعت انتشار : دو شنبه 1 آذر 1400 12:20
عباس ورامینی در 5 بهمن سال 1333 در تهران متولد شد، او از کودکی بانشاط، فعال و زرنگ بود. از نوجوانی در دهه اول محرم در خانه دیده نمی‌شد. دوستان و همسالانش را در محل جمع می‌کرد و هیئت تشکیل می‌داد. عاشق سیدالشهدا(ع) بود و در محل به او عباس علمدار می‌گفتند.

به گزارش گروه شاهد جوان، مادر «عباس ورامینی» شبی خواب‌ دیده بود، در جایی بسیار وسیع و عجیب در مقابل انبوهی از مرواریدهای زیبا و درخشنده قرار دارد. مردی روحانی و نورانی هم با عمامه‌ای سفید در کنار تپه مروارید قدم می‌زند. آن مرد نورانی، یکی از مرواریدها را به او نشان می‌دهد و می‌گوید؛ این مروارید مال توست.
مروارید درخشندگی عجیبی دارد و مادر عباس آن را برمی‌دارد. بعدها مادر عباس، خوابش را برای یک نفر تعریف و او این‌گونه تعبیر می‌کند که خداوند به تو فرزندی می‌دهد که نمونه است.


سرانجام خواب مادر عباس در ۵ بهمن ۱۳۳۳ تعبیر و در ظهر آن روز عباس در تهران متولد شد. او از کودکی بانشاط، فعال و زرنگ بود. از نوجوانی در دهه اول محرم در خانه دیده نمی‌شد. دوستان و همسالانش را در محل جمع می‌کرد و هیئت تشکیل می‌داد. عاشق سیدالشهدا(ع) بود و در محل به او عباس علمدار می‌گفتند.


 

او دوره ابتدایی را در مدرسه جعفری، وابسته به جامعه تعلیمات اسلامی- که از مدارس مشهور مذهبی کشور بود- گذراند. دوره متوسطه و دبیرستان را هم در مدرسه علمیه سپری کرد.


پس از گرفتن دیپلم به سربازی رفت و بعد از دوران سربازی، با شرکت در کنکور، در رشته ‌تربیت کودک پذیرفته شد.


عباس ورامینی همزمان با تحصیل، به پرورشگاه‌ها هم سر می‌زد و به کودکان بی‌سرپرست خدمت می‌کرد و به ‌تر و خشک ‌کردن آنان می‌پرداخت.


همزمان با اوج‌گیری انقلاب، در راهپیمایی‌ها هم حضور فعال داشت. در آستانه ورود امام خمینی(ره) به ایران در بهمن ۱۳۵۷ نیز برای حفظ جان مردم، در بهشت‌زهرا (س) همراه گروهی از دوستانش تلاش بسیاری کرد.


در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، سفارت آمریکا را تسخیر کردند، عباس اولین کسی بود که وارد لانه جاسوسی شد و او یک سال در آنجا فعالیت کرد و در همان مکان با دختری مذهبی و متعهد آشنا شد و ازدواج کرد.


خطبه عقدشان را حضرت امام در روز مبعث حضرت رسول(ص) خواند و از همان موقع، زندگی بسیار ساده‌ای را باهم شروع کردند. همسرش نیز زینب‌وار، همواره در کنار او و در خدمت انقلاب و مردم مسلمان بود.


پس از تحویل گروگان‌ها، عباس به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در مرکز آموزش سپاه به فعالیت پرداخت. او شبانه‌روز در سپاه کار می‌کرد و در دستگیری منافقین بسیار می‌کوشید، طوری که منافقین ‌ترور او را در برنامه‌های خود قرار داده بودند.


از اوایل جنگ تحمیلی نیز در جبهه‌ها حضور یافت. در عملیات بیت‌المقدس، فرمانده یکی از گردان‌های تیپ محمد رسول‌الله(ص) بود که در آن عملیات از ناحیه صورت مجروح و مدتی در بیمارستان بهارلو بستری شد، اما کمی‌ که حالش بهتر شد، دوباره راهی جبهه گردید.


در سال ۱۳۶۲ هم از طرف سپاه نامش برای زیارت حج درآمد و با هدف تبلیغ انقلاب اسلامی، به حج رفت و در آنجا به فعالیت سیاسی پرداخت. همچنین از عملیات والفجر ۱، به ریاست ستاد لشکر ۲۷ منصوب شد و در عملیات‌های والفجر ۳ و ۴ نیز در این سمت، در کنار فرمانده پرآوازه لشکر ۲۷، محمدابراهیم همت، برای پیشبرد اهداف عملیات تلاش می‌کرد.


سرانجام حاج عباس ورامینی پس از بازگشت از مکه، در نیمه‌شب دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۶۲، در عملیات والفجر ۴ در پنجوین، بر اثر اصابت ‌ترکش خمپاره به آرزوی دیرین خود رسید و شهد شهادت را نوشید.


سردار شهید «ابراهیم همت» درباره شهادت و زندگی «عباس ورامینی» در گفت‌وگویی با یک راوی گفته است:

از روز اول که به ستاد لشکر ۲۷ آمد، به‌زور او را رئیس ستاد گذاشتیم. مثل ماهی بود که مرتب می‌خواست از دست آدم لیز بخورد و توی دریای عملیات برود.

خیلی عجیب بود. انگار خدا او را می‌طلبید و (برای حضور در عملیات) خیلی اصرار کرد. چند روز قبل هم دو تا‌ ترکش به دستش خورده بود. خیلی عجیب و قسمتش بود، رفت و به شهادت رسید.
من دنیایی خاطره از ایشان دارم؛ از خشوع، خضوع و ولایت‌پذیری او. عجیب ولایتی بود. در انجام وظایفش، بدون اجازه رده‌بالاتر، حتی آب هم نمی‌خورد، خیلی مخلص بود. خیلی شیفته بود، با همه آدم‌ها، برخورد عالی داشت، خیلی مدیریت داشت، خیلی کیفیت داشت، خیلی توان داشت، خیلی اخلاص داشت، خیلی ایثار داشت، خیلی خضوع داشت.

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

انتهای مطلب/

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها