حساب کاربری

مسافر ستاره شد

تعداد بازدید : 361
تاریخ و ساعت انتشار : یک شنبه 14 آذر 1400 11:35
رضا، مسافر بود و عملیات در اوج. بماند که ترخیصی گرفته بود و می‌توانست برود و اما نرفت.

به گزارش گروه شاهد جوان،  رضا دارچینی مراغه ابتدای جنگ در واحد مخابرات یگان رزم بود و به واسطه آشنایی‌اش با یکی از ادواتچی‌ها که بیسیم‌چی‌اش بود به واحد ادوات رفت و همان‌جا ماندگار شد.

با گذشت زمان و با لیاقتی که از خودش نشان داده بود، شد مسئول محور قبضه 107 ادوات لشکر 5 نصر. آقای حسن‌زاده می‌گفت: «سر ظهر بود که برادر امیر پیله‌چیان همه نیروها را توی سنگر جمع کرد و هشدار داد که احتمال پاتک نیروهای عراقی می‌رود!»

موقع تعویض نیروها بود. آن موقع نیروها را هر ده - پانزده روزی یک‌بار تعویض می‌کردند. گروهان با گروهان و گردان با گردان تعویض می‌شدند. رضا علی‌رغم اینکه مأموریتش تمام شده بود و می‌توانست برود اما احساس مسئولیت کرد و ماند.

جلسه تمام شد. اصلا به قیافه‌اش نمی‌آمد که این‌قدر جسور و شجاع و پرتلاش باشد که برای رفتن به محل استقرارش خداحافظی کرد و رفت در حالی ‌که هر کسی به‌دنبال کار خودش بود. 

از روی ارتفاعات قلاویزان به سمت عقب برمی‌گشتم که دیدم یک دستگاه موتورسیکلت کنار جاده افتاده. یادم آمد رضا با موتورسیکلت آمده بود خط که خودش را پای قبضه برساند. نگه داشتم و با عجله به سمت موتور رفتم. رضا دارچینی مراغه یک طرف افتاده بود و موتور هم یک طرف دیگر. سرش را بلند کردم و صدایش زدم؛ رضا... رضا... ولی جواب نمی‌داد.

همه‌جای بدنش سالم بود. بدنش را دست کشیدم. دستم خیس شد. زیر بدنش، سمت زمین خیس بود و دستم خونی شد.‌ ترکشی به قلبش اصابت کرده بود. 

مدتی توفیق داشتم که همسنگرش باشم. اکثر شب‌ها بیدار می‌شد. نماز شب که می‌خواند، پوتین‌های بچه‌ها را واکس می‌زد، در حالی ‌که سعی می‌کرد ناشناخته بماند. رضا واقعاً با اخلاص بود که ستاره شد و شد؛ «ستاره هشتم...»


منبع: روایتی درباره رضا دارچینی مراغه ، اسناد مرکز جمع‌آوری شهدای ادوات در دفاع مقدس

انتهای مطلب/

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها