یک شهید، یک خاطره؛
به گزارش نشریه الکترونیکی شاهد جوان و نوجوان، خودش میگفت هر چه خواستم مادرم متوجه قضیه نشود نشد، اصرار کرد دستم را تکان دهم. با اینکه میدانستم انگشتانم تکان نمیخورد؛ ولی خواستة مادرم را برآورده کردم. با تعجب دیدم انگشتهایم تکان میخورد و دستم هیچ دردی ندارد!
تا دست مهدی تکان خورده بود مادر گریهاش گرفته و گفته بود: «وقتی بعد از نماز ظهر و عصر خوابیدم، امام رضا(ع) به خوابم آمد و فرمود: دست پسرت فلج بود، به او بگو من او را شفا دادم و نگران نباشید.»
بر اساس خاطرهای از شهید مهدی میرزائی صفیآباد
راوی: حمیده شریفی، همسر شهید
ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید:
اینستاگرام
https://instagram.com/mag.javan.noujavan?igshid=YmMyMTA2M2Y
آپارات
https://www.aparat.com/Shahedjournall
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/KuYn31NWBC5ArRwCovW1Tw
تلگرام
گردآورنده: محدثه گودرزی
سردبیر: حسین عبداللهــی