خاطره
محمدعلی قنبری از رزمندگان دفاعمقدس است که خلوص نیت و ایثار رزمندهها را در قالب خاطرهای از ماه رمضان توصیف میکند:
اوایل خرداد ماه سال ۶۳ ، مصادف با ماه مبارک رمضان شده بود. ما در تیپ آموزشی ۲۰ رمضان مسئولیت نیروهای اعزامی به منطقه را بر عهده داشتیم و در اردوگاهی نزدیک به پادگان دوکوهه در جاده اندیمشک مستقر بودیم.
با نزدیک شدن ماه رمضان بچهها در تب و تاب این بودند که بدانند برایشان ممکن هست روزه بگیرند یا نه.
از یک طرف دلمان میخواست روزه بگیریم و از طرف دیگر به دلیل جابجایی های مداوم طبعاً روزه هایمان باطل میشد.
چند نفری جمع شدیم و رفتیم سراغ روحانی اردوگاه.مسئله را پرسیدیم.ایشان گفت:« اگه بتونین قصد ده روز کنین میتونین روزه بگیرین.»
با فرمانده تیپ مشورت کردیم. گفت:« بعیده که به این زودیها تغییر موقعیت بدیم.»
به بچهها اعلام کردیم که هر کس بخواهد و برایش سخت نیست میتواند روزه بگیرد. تقریباً تمام بچهها روزه گرفتند. اما جالب بود که جوانترها اشتیاق بیشتری داشتند و بیشتر هم از خودشان استقامت نشان میدادند.
روزه داری گرمای سوزان خرداد ماه خوزستان و فعالیتهای زیاد روزانه، با توجه به اینکه نیروها تحت آموزش نظامی بودند واقعاً طاقت فرسا بود.
هر روز صبح بعد از خوردن سحری و اقامه نماز جماعت برنامه صبحگاه و بعد هم آموزشهای سخت نظامی شروع میشد و تا ظهر ادامه داشت. بعد از نماز ظهر بچهها دو ساعتی میرفتند و در چادرهایشان استراحت میکردند. گرمای هوا باعث میشد داخل چادر شبیه سونا شود. بچهها یک سطل آب میگذاشتند وسط چادر و دورش دراز می کشیدند. چفیه هایشان را در سطل آب خیس می کردند و می کشیدند روی بدنهایشان تا کمی خنک شوند.
آن ماه رمضان با همهی سختیهایش گذشت و حالا فقط حسرت آن روزهای سخت اما با صفا به دلمان مانده است!