سختی کرونا برای بچههایی که کار میکنند
به گزارش گروه شاهد جوان، خیابانهای شهر پر از کودکانی است که دستفروشی میکنند؛ فال و گل و دستمال میفروشند، کودکانی که زباله جمع میکنند، آنهایی که با وجود سن کم در مکانیکی، تعویض روغنی یا کارواش یا در بازار کارگری میکنند. این هدیه کرونا برای بخشی از دانشآموزان بوده است.
مدتی پیش سرپرست وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که در دوران کرونا حدود ۲۱۰ هزار دانشآموز دوره ابتدایی و ۷۶۰ هزار دانشآموز دوره متوسطه در برخی مناطق ترک تحصیل کردند.
مشکل درس خواندن این کودکان فقط نداشتن گوشی و تبلت نیست بلکه گاهی خانوادههایشان آنقدر دچار مشکلند که بچهها مجبورند کار کنند، مثل سیمای 9 ساله که در میدان هفت تیر تهران فال فروشی میکند. سیما کلاس دوم است و هنوز خواندن و نوشتن را به خوبی یاد نگرفته است.
خودش میگوید سال قبل که کلاس اول بوده، نه گوشی داشته و نه توانسته به مدرسه برود. امسال هم وضعیتش مثل پارسال است برای همین برادرش تصمیم میگیرد که او را با خودش به خیابان بیاورد تا فال بفروشد. برادرش آن طرف خیابان شیشه خودروها را پاک میکند و سیما هم کنار پل روی زمین نشسته است.
فالها را روی کیفش رها کرده و خودش خسته و بیحال به کفشهای عابران پیاده نگاه میکند: «همیشه دلم میخواست یک کفش پاشنه بلند داشته باشم ولی هیچ وقت به دستش نیاوردم. آمدم کار کنم شاید یک روز کفش پاشنه بلند برای خودم خریدم. کفش سفید پاشنه بلند... » با یک حسرتی دوباره میگوید: «سفید فقط سفید...»
به سیما میگویم که مدرسه میرود؟ امسال اصلاً ثبتنام کرده است؟ می گوید : «مدرسه میروم اما کار هم میکنم. پارسال که مدرسه نبود. همه چیز روی گوشی بود. منم گوشی نداشتم. کاشکی گوشی داشتم. خانم معلم میدانست که گوشی ندارم برای همین یک وقتهایی میرفتم مدرسه و بهم درس میداد. امسال هم یک روزهایی میروم. اما خیلی وقتها مدرسه تعطیل است. برای همین توی خانه نماندم و با برادرم آمدم سرکار.»
پدر و مادر سیما از هم جدا شدهاند و او به همراه خواهر و برادرش با مادربزرگش زندگی میکنند. خانهشان سمت آزادگان (جنوب پایتخت) است.هر روز با مترو از آزادگان به هفت تیر میآید: «مادربزرگم دوست نداشت کار کنم اما برادرم میگفت باید با هم کار کنیم. روزی 100 هزار تومان با هم درآمد داریم و میتوانیم به مادربزرگمان کمک کنیم. همیشه همین جا جلوی برادرم مینشینم و اصلاً با غریبهها حرف نمیزنم.اگر کسی به من بگوید بیا با من برویم یکجایی، من میرم کنار برادرم. خودم هم مراقبم.»
بعضی بچهها که کار میکنند به درس علاقه دارند، بعضی ندارند!
سیما و همسن و سالانش خیلی زود با مفهوم گرانی و نداری آشنا شدند. درلابه لای حرفهایشان از گران بودن همه چیز میگویند و دلشان میخواهد پول داشته باشند و برای خودشان خرج کنند بدون اینکه نگران نداشتنها باشند.
محمد ١٥ ساله یکی از همین کودکانی است که دستفروشی میکند. ٨ ماهی میشود که پدرش برایش بساط ماسک پهن کرده است. می گوید: «روزى ١٥٠تا ٢٠٠ هزار تومان درآمد دارم و نصف این پول برای پدرم است و نصف دیگر هم برای خودم. پولم را بیشتر خرج خودم میکنم. از کارم راضیم، هم کمک خرج خانهام و هم وسایلی را که دوست دارم، میخرم. از همان بچگی دوست داشتم دستم توی جیب خودم باشد و التماس کسی را برای پول نکشم. الان وضعیت جوری شده که باید کار کنیم.همه چیز گران شده.»
از او درباره مدرسه رفتن پرسیدم و اینکه به مدرسه میرود: «راستش 7 ماهی است که درس را رها کردم. اوایل آموزش مجازی گوشی نداشتم. با گوشی پدرم درس را پیگیری میکردم بعدش گوشی دست دوم خرید اما علاقهای به این مدل درس خواندن نداشتم پارسال امتحان هم ندادم و به پدرم گفتم میخوام کار کنم. به نظرم پول در آوردن بهتر از درس خواندن است. آخرش هم که دیپلم بگیرم باید کار کنم.»
آموزش مجازی باعث شد تا درس نخوانم
رامین کم رو و خجالتی است، حتی جواب مشتریها را با رودربایستی میدهد. او راه و رسم کاسبی را هم نمیداند. میگوید، یک سال بعد از کرونا وارد بازار کار شده و علاقهای به درس و مشق نداشته برای همین ترک تحصیل میکند و در یک مغازه تشک و خوشخواب برای خودش کار پیدا کرده است: «گوشی درست و حسابی نداشتم برای همین خیلی اذیت میشدم. البته زیاد درسم خوب نبود. علاقهای هم به این مدل درس خواندن نداشتم. خانواده اصرار میکردند که باید دیپلم بگیرم. اما وقتی آموزش مجازی شد با آنها صحبت کردم که چون گوشی ندارم حداقل برای خریدن یک گوشی هم که شده کار کنم بعد در کنارش درس هم میخوانم. سال گذشته را خواندم اما واقعاً هیچ چیزی یاد نگرفتم. امسال تصمیم گرفتم که دیگر درس نخوانم چون وقتی میتوانم پول دربیاورم چرا باید درس بخوانم. درس به چه دردی میخورد. این همه مهندس کامپیوتر داریم همه بیکارند. من باید پول داشته باشم.»
میخندد و میگوید: «زندگی همین است دیگر....» رامین ماهی 4 میلیون درآمد دارد و بخشی از این درآمد را در خانه خرج میکند: «خواهر و برادرانم درس میخوانند. خودم تا جایی که بشود کار میکنم تا پول داشته باشم.»
پول یا درس؟
خیلی از این کودکان مجبورند ساعتهای زیادی را در محیط کار سپری کنند، آنها نه حق گله وشکایت دارند و نه میتوانند اعتراضی به حقوق و دریافتیشان داشته باشند و اگر صدایشان درآید از سوی صاحب کار سریع اخراج میشوند. محمد 16 ساله اینها را میگوید.
محمد تا کلاس ششم درس خوانده و به همراه خانوادهاش از ایلام به تهران آمده است. محمد در یک مغازه تعویض روغنی کار میکند. صبح ساعت 10 میآید و تا هر ساعتی که صاحبکارش بخواهد هم میماند. برخی وقتها 12 ساعت هم شده که کار کرده: «خیلی وقتها مجبورم بمانم. کار که باشد من هم باید کنار صاحبکارم بایستم. خیلی وقتها خسته میشوم اما چارهای نیست.»
اوایل که کارش را شروع کرده بود کسی پول چندانی به محمد نمیداد. در پایان هر ماه و در ازای 12 یا 13 ساعت کار در روز 700 تا یک میلیون تومان حقوق میگرفت. اما حالا بعد از یک سال و نیم کار حقوق دو میلیونی میگیرد و از مردم هم انعام. خوشحال است که جای ثابتی برای کارکردن پیدا کرده و از این در و آن در زدن و هر روز یک جا کار کردن راحت شده است: «پدرم بیمار است و نمیتواند کار کند برای همین سه سالی هست آمدیم تهران. اولش سخت بود اما حالا وضعیت کمی بهتر شده. خودم اینجا کار میکنم و ماهی نزدیک به سه میلیون تومان درآمد دارم. خداروشکر زندگی میچرخد.
از محمد درباره درس و مشقش میپرسم. اینکه دوست دارد دوباره به مدرسه برود: «درس را دوست دارم اما شرایطش فعلاً مهیا نیست.»
پارسا هم ساعت کاریاش زیاد است. او کلاس یازدهم ریاضی است. درسش را رها نکرده اما شش ماهی است که در یک مغازه اسباب بازی فروشی کار میکند. ماهی سه میلیون تومان حقوق میگیرد و خودش میگوید، نداشتن خیلی چیزها باعث شده تا سرکار بیاید. هر وقت چیزی خواسته پدر گفته این وسیله گران است برای همین تصمیم گرفته تا کاری پیدا کند و همه آن چیزهایی را که دلش میخواهد، بخرد: «معمولاً ساعت 9 صبح میآیم مغازه را تمیز میکنم تا ساعت 10 که صاحبکارم میآید.هر کاری که صاحب مغازه داشته باشد را انجام میدهم. از انبار جنس میآورم. گردگیری اجناس را هم انجام میدهم اگر مغازه شلوغ باشد فروشندگی هم میکنم. البته مراقب هم هستم تا کسی جنسی را برندارد. اوایل کار این را نمیدانستم و چند باری که حواسم نبود، وسایل گم شد و صاحبکارم از حقوقم کم کرد. الان متوجه شدم و حسابی حواسم را جمع میکنم. عصر هم تا 8 یا 9 شب هستم.»
احسان و سجاد هم دو برادری هستند که در مغازه نقره و بدلیجات کار میکنند. احسان کلاس هشتم است. سجاد کلاس یازدهم را تمام کرده و دیگر دلش نمیخواهد به مدرسه برگردد. این دو برادر بیشتر از آموزش مجازی خستهاند. برای همین کاری پیدا کردند تا حداقل خرج خودشان را دربیاورند. سجاد از دلایل ترک تحصیلش میگوید: «بین پول و درس یکی را باید انتخاب میکردم و من دوست داشتم پول در بیاورم. همین شد که امسال مدرسه ثبتنام نکردم. سال گذشته هم خیلی سخت درس خواندم. اینترنت قطع و وصل میشد و سرورها مشکل داشت اصلاً نمیتوانستیم حاضری بزنیم ، ما اصلاً در شاد آموزش ندیدیم. معلمانمان فیلم میفرستادند و اصلاً نمیپرسیدند پول دانلود را دارید یا خیر؟ خیلی از بچهها پول نداشتند اینترنت اضافی بگیرند. معمولاً برای سه ماه 450 هزار تومان میدادم. البته من همان پارسال هم کار میکردم و پول داشتم هزینه کنم.»
به برادرش اشاره میکند که هر چند روز یک بار درگیر خرید اینترنت اضافی بود، احسان میخندد و میگوید: «برای حجم اینترنت هم شده آمدم سرکار. معمولاً دو یا سه روز در میان 10 هزار تومان پول اینترنت میدادم. درس هم خوب است. خودم علاقهمند به تحصیلم اما شرایط مجازی اصلاً برای خواندن خوب نیست. برای همین اول کار میکنم و بعد درس میخوانم. اینکه پول دارم و میتوانم برای خودم هزینه کنم را دوست دارم. راستش در دنیای مجازی هیچ دانشآموزی درس نمیخواند.» قصه کودکان کار دیگر برای خیلیها پرتکرار شده، کودکانی که دست از درس و مشق و مدرسه میکشند و وارد دنیای بزرگترها میشوند تعدادشان در این دو سال کرونایی آنقدر زیاد شده که چشممان به دیدنشان در شهر عادت کرده و خیلی راحت هم آنها را پذیرفتهایم. کرونا، قصهای پر غصه برای برخی از کودکان داشته است. کرونا روزگار عدهای از کودکان را تلخ کرده و آنها را از کلاس و درس جدا کرد.
منبع: روزنامه ایران
انتهای مطلب/