حساب کاربری

شهیدی که می‌دانست چگونه برای شهدا طنازی کند

تعداد بازدید : 32
تاریخ و ساعت انتشار : یک شنبه 20 آبان 1403 09:51
اواخر سال 1393،زمانی که خبرهایی از جنایت‌های باورناپذیر داعش در سوریه مخابره می‌شد،محمد محمودیان جوانی ورزشکار و برومند که با شهدا مأنوس بود با عزمی راسخ کوله‌بار خود را بست و عازم سوریه شد.آرمانش دفاع از حرم حضرت زینب(س) بود تا این‌بار حرم بی بی اسیر وهابیان نشود.


«سمانه محمودیان» خواهر شهید مدافع حرم «محمد محمودیان» است. او در گفت‌وگو با «شاهد جوان» از عشق برادر شهیدش به شهدا و غیرش به حرم حضرت زینب (س) سخن گفت و برادر خود را این‌گونه معرفی کرد: محمد متولد مردادماه سال ۱۳۷۲ بود که سال 1395و در سن 23 سالگی در خان‌طومان سوریه به شهادت رسید. فارغ التحصیل رشته الکترونیک از هنرستان بود و با برادرهایم که مغازه برق‌کشی ساختمان داشتند، کار می کرد و در این حرفه بسیار تبحّر داشت. به تحصیل علاقه‌مند بود اما بعد از دیپلم عازم سوریه شد و فرصت ادامه تحصیل پیدا نکرد.  
 
وی درباره نحوه آشنایی شهید محمودیان با جنگ داعش در سوریه گفت: برادرم در بسیج مسجد محله‌مان فعالیت داشت. از طریق دوستانش در مسجد از اتفاقات سوریه و جنگ با داعش مطلع شد و همانجا تصمیم گرفت برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) عازم سوریه شود. اواخر سال ۱۳۹۳ یک دوره آموزشی گذراند. در آن دوران به خانواده می گفت می خواهد به سربازی برود تا کسی متوجه اقدامش به سوریه نشود‌. مادرم خوشحال بود و می‌گفت بعد از سربازی لباس دامادی بر تن محمد می‌پوشانیم. بعد از گذراندن دوره آموزشی فقط به برادر بزرگترم گفته بود که می خواهد به سوریه برود. بعد از مدتی مادرم از این موضوع مطلع شد و از او می‌خواست از رفتن منصرف شود.  محمد مادرم را با این جواب قانع می کرد که «اگر من نروم، حضرت زینب(س) دوباره به اسیری می روند». ارادت خاصی به بی بی زینب (س) و اهل بیت (علیهم السلام) داشت و دو مرتبه به زیارت امام حسین (ع) مشرف شده بود. 
  
خواهر شهید محمودیان غیرت برادر خود را این‌گونه توصیف کرد: او بسیار شجاع بود و از هیچ چیز نمی ترسید. همیشه با اعتماد به نفس با دیگران رفتار و مسائل را به راحتی حل می‌کرد. منش برادرم برای من همیشه قابل تحسین بود. در رشته تکواندو کمربند قرمز داشت. زمانی که می خواست برای «دان یک» اقدام کند، موضوع سوریه پیش آمد و آن را رها کرد. برای دفاع از حرم بی بی زینب (س) از خواسته‌های خود گذشت. 
 
داستان غربت پیکر مطهر شهید محمودیان مانند بسیاری از شهدای مدافع حرم روایت خاصی دارد. خواهر شهید در این‌باره گفت: اولین اعزام برادرم به سوریه سال ۱۳۹۴ بود و در اعزام چهارم به شهادت رسید.  محمد شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ در خان‌طومان به شهادت رسید و بعد از گذشت حدود یک ماه پیکرش به ایران آمد. زمانی که پیکر برادرم را به مشهد آوردند، مدام دوست داشتم بگویند که این شهید برادر من نیست و شباهت بوده است زیرا نیمی از صورت ایشان خاکستر شده بود اما وقتی پیکر را دیدم، تمام امیدهایم ناامید شد. در این هشت سال که از شهادت ایشان می گذرد، هنوز هم جای خالی‌اش را احساس می کنیم. البته  محمد در کنار ما حضور دارد و من هر زمان که بخواهم، او را در کنارم می بینم و وقتی مشکلی پیش می آید به او متوسل می شوم و جواب می گیرم. شهادت محمد برای مادرم بسیار سخت بود، خیلی غصه خورد. آنقدر گریه  کرد تا چشمهایش آب مروارید گرفت و مجبور به عمل جراحی شد.  
 
خانم محمودیان برای زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره برادر شهیدش، در گروه های جهادی شرکت و درباره شهدا صحبت می کرده است. او معتقد است یکی از بهترین روش‌هایی که باعث می‌شود نام و یاد شهدا زنده بماند این است که خیابانی به نام این عزیزان ثبت شود. نگارش کتاب درباره شهدا را نیز موثر می‌داند. اگرچه در سال‌های نخست شهادت برادرش قرار بوده کتابی درباره شهید نوشته شود اما متاسفانه آن کتاب بعد از آماده سازی به چاپ نمی‌رسد. 
شهید محمودیان بعد از اخذ مدرک ديپلم با جنگ سوریه آشنا شده و مجال رفتن به دانشگاه را پیدا نمی‌کند. خواهر شهید بیان کرد: برادرم به تحصیل ما بسیار اهمیت می‌داد. خاطرم هست زمانی که در مغازه برق‌کشی ساختمان با دیگر برادرانم کار می کرد، یکی از برادرانم دانشجو بود و فرصت نمی‌کرد زیاد به مغازه برود. محمد به ایشان می‌گفت «شما روی درس‌هایت تمرکز کن، من کارهای شما را انجام می دهم.»  
 
ارادت به شهدا و حضرت زهرا (س) از دیگر ویژگی های شهید «محمد محمودیان» بوده است که خواهر شهید این باره گفت: محمد در مراسم تشییع شهدا شرکت می کرد و هر هفته ما را به مراسم‌های یادبود شهدا می برد. هر زمان به بهشت رضا (ع) برای زیارت اهل قبور می رفتیم، حتما به گلزار شهدا می رفت و ارادت خاصی به شهیدان داشت. برادرم گلچین شد و می دانست چگونه برای شهدا طنازی کند. دفعه سوم که از ماموریت سوریه آمد، مادرم گفت که «محمدجان شما دین خود را ادا کردی، بمان و ازدواج کن.» ایشان در جواب مادرم گفت: «فردای قیامت جواب حضرت فاطمه(س) را چگونه می‌دهی؟! این‌که پسری داشتی، به دفاع از حرم حضرت زینب(س) علاقه داشت و شما مانع رفتنش شدید.» با این حرفها مادرم را راضی می کرد.  
  
پیکر شهید «محمد محمودیان» که اینک در قطعه ۱۵ بهشت رضا (ع) آرام گرفته است، حدود یک ماه بعد از شهادت در خان‌طومان به ایران منتقل می شود. خواهر شهید روز شهادت برادرش را این گونه روایت کرد: آن زمان که  محمد به شهادت رسید، گویا به مناسبت عید مبعث در خان‌طومان آتش‌بس اعلام کرده بودند که دشمن آنها را غافلگیر کرد. ۱۰ روز قبل شهادت با مادرم تماس گرفت و گفت که «برای همه سوغاتی گرفته ام، این دوره‌ام تمام شده و می خواهم پیش شما بیایم. از منطقه که جا‌به‌جا شوم، حدود ۲۰ روز دیگر می آیم» که دقیقا در همین زمان به شهادت رسید. 

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها