به گزارش شاهد جوان، «مجید همیشه در جیبش چاقو داشت.» این را کبری خدابخش دهقی نویسنده کتاب میگوید. شاید فکر کنید مجید یکی از سوژههای خدابخش است که آخر کتاب سر از زندان در میآورد و آن جا هم دوـسه نفر را ناکار میکند؛ اما آخرین صفحات کتاب او در خانطومان سوریه ورق میخورد. مجید او، مجید قربانخانی شهید مدافع حرم است که زندگیاش با بقیه شهدای مدافع حرم اندکی متفاوت بود؛ فقط اندکی.
«سال ۱۳۹۵ که با خانواده شهید قربانخانی آشنا شدم، هیچ چیزی درباره او در اینترنت پیدا نمیکردم.» این را خدابخش میگوید و ادامه میدهد: «فقط دربارهاش نوشته بودند که در سوریه شهید شده و پیکرش هنوز برنگشته است.»
خدابخش وقتی میفهمد زندگی «داداش مجید» یافتآبادیها با سایر مدافعان حرم متفاوت است، تصمیم میگیرد زندگی او را بنویسد و همین میشود که کلنگ کتاب «مجید بربری» زده میشود. او بعضی از این تفاوتها را این طور توضیح میدهد: «مجید همیشه در جیبش چاقو داشت، به مهمانیهای شبانه میرفت، شیطنت داشت، روی دستش خالکوبی داشت، رفیقباز بود، در قید و بند قانون نبود، اهل قلیان کشیدن بود و ...»
قهرمان کتاب «مجید بربری» طوری در قید و بند قانون نبوده که یک بار قهوهخانهای تأسیس میکند که ساختمانش از نظر قانونی مشکل داشته؛ او هم میدانست اما اهمیتی نمیداد. همین میشود که بعد از مدتی شهرداری با لودر میآید و ساختمان قهوهخانه را با خاک یکسان میکند!
آیا مجید قصه ما از رو میرود؟ نه! با داییاش شریک میشود و قهوهخانه هزار متری عرفان را ۵ ساله اجاره میکند. خواهرش میگوید: «اگر رفیقبازیهای مجید نبود، آن زمان شاید میتوانست شبی ۱۰۰ میلیون از آن قهوهخانه در بیاورد. اما پاتوق رفیقهایش آن جا بود و از آنها پول نمیگرفت.»
خدابخش که میتوان گفت زندگی لوتیِ یافتآبادیها را از بر است، میگوید: «مجید از آنهایی بوده که وقتی شروع میشود، میگویند «من به عشق امام حسین تا آخر محرم هیچ غلطی نمیکنم.» اما بعد دهه محرم بر میگشت به حالت کارخانه.»
تحول مجید برمیگردد به اولین و آخرین باری که نگاهش افتاد به گنبد امام حسین(ع). وقتی با اصرار بابایش راضی میشود شانسش را امتحان کند و ببیند ارباب راهش میدهد کربلا یا نه و راهی عراق میشود. حتی دوستانش میگویند: «تا مرز عراق در ماشین بساط آهنگ و همان مجید همیشگی به راه بوده. اما به محض اینکه وارد بینالحرمین شد، دیگر آن مجید قبلی نشد.»
خدابخش میگوید: «نمیدانیم در بینالحرمین چه ارتباطی بین مجید و امام حسین اتفاق میافتد که این تحول در او رخ میدهد.»
وقتی مجید به تهران برمیگردد و از او میپرسند «از امام حسین چی خواستی؟» توقع دارند بگوید «زن خوب.» یا «کاروبار خوب.» یا ... اما مجید میگوید: «از امام حسین خواستم آدمم کنه.»
نویسنده کتاب «مجید بربری» میگوید: «بعد از آن سفر آرام آرام تیپ مجید عوض میشود، دوستانش تغییر میکنند و دوستان جدیدی سر راهش قرار میگیرند و ... حتی میخواه عضو بسیج شود، اما مسؤول بسیج نمیگذارد و میگوید: «جای لات و لوت که تو بسیج نیست.» مجید با آن غرورش بر میگردد و میگوید: «من توبه کردم، عوض شدم، آدم شدم.» و از همان مسیر راهی سوریه میشود و ۱۰ روز بعد هم در سال ۱۳۹۴ به شهادت میرسد.»
پیکر داش مجید قصه ما تا اردیبهشتماه سال ۱۳۹۸ به ایران بر نمیگردد. خدابخش میگوید: «بعد از برگشت پیکر مجید، نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار شد. در آن نمایشگاه ۴ چاپ از کتاب «مجید بربری» یعنی ۴ هزار جلد به فروش رفت.»
شهید مدافع حرم مجید قربانخانی در حالی که ۲۵ سال داشت، در خانطومان سوریه توسط تکفیریها به شهادت رسید و پیکرش ۴ سال بعد یعنی اوایل سال ۱۳۹۸ تفحص شد و به وطن بازگشت. از او با عنوان حر مدافعان حرم یاد میکنند. کتاب «مجید بربری» روایت زندگی او است که در ۱۵۲ صفحه به قلم کبری خدابخش دهقی نوشته و توسط انتشارات نشر دارخوین چاپ و منتشر شده است. ۳۰ آبانماه همزمان با روز قهرمان ملی تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب منتشر میشود.
نویسنده این کتاب درباره طرح جلد آن توضیح میدهد: «گلدانی که کنار عکس مجید کشیده شده، در واقع یک قلیان است که گل رز در آن گذاشته شده است.»
منبع: فارس