حساب کاربری

مأموریت پایانی شهید دانشجو «پوریا خوشنام»؛

اهدای 11 عضو به بیماران

تعداد بازدید : 15
تاریخ و ساعت انتشار : شنبه 3 آذر 1403 10:50
بیست و پنجم شهریورماه 1402 در میدان معلم نورآباد، با خیالی خام می‌خواستند جانش را بگیرند اما «پوریا» جان نداد بلکه جان بخشید. شهید جان‌بخشی که با اهدای یازده عضو مطهر بدنش، به بیماران چشم انتظار، جانی دوباره داد.


به گزارش شاهد جوان، شهید «پوریا خوشنام» از شهدای نام‌آشنای مدافع امنیت است که شهریورماه سال گذشته در شهرستان ممسنی، هدف گلوله منافقان قرار گرفت. پس از انتقال به بیمارستان، پزشکان مرگ مغزی او را  اعلام کردند و دو روز بعد با موافقت خانواده، اعضای بدنش اهدا شد. این شهید جوان فارغ‌التحصیل رشته مکانیک بود و به صورت هم‌زمان در دو رشته عمران و حقوق تحصیل می‌کرد. به مناسبت روز دانشجو با گرامیداشت یاد و خاطره این شهید عالی‌مقام با خانم ا«فسر طاهرپور»، مادر شهید گفت‌وگو کرده‌ایم که ماحصل آن را در «شاهد جوان» می خوانید: 

خانم طاهرپور، در ابتدا شهید «پوریا خوشنام» برای مخاطبان معرفی بفرمایید.
پوریا متولد ۲۷ اردیبهشت ۱۳۷۱ بود که 25 شهریور 1402 به شهادت رسید. ما اهل شهرستان ممسنی هستیم. بعد از ازدواج خداوند به ما دو پسر و یک دختر عطا کرد که آقا پوریا به شهادت رسید. ایشان فرزند سوم و آخر خانواده بود. بنده معلم بازنشسته مقطع ابتدایی و همسرم بازنشسته سازمان تامین اجتماعی است.

مردم ایران قدردان شهدا هستند و در حقیقت شأن و جایگاه شهدا وصف ناشدنی است اما آنچه باعث شد که شهید «خوشنام» در یادمان جاودان شود، اهدای اعضای بدن ایشان است. از روز حادثه و تصمیمی که برای اهدای عضو شهید گرفتید، برایمان بگویید.

پوریا هم دانشجو بود و هم با بسیج فعالیت داشت. بیست و پنجم شهریورماه برای برقراری امنیت به میدان معلم نورآباد رفته بود. صبح رفت، ظهر به خانه برگشت و بعدازظهر دوستانش با او تماس گرفتند، که دوباره به آنجا رفت. قبل از نماز مغرب با تلفن همراهش تماس گرفتم. گفت یک ساعت دیگر به خانه بر می گردد. بعد از نماز به خانه ما آمدند و کد ملی پوریا را می خواستند. به ما گفتند گلوله کوچکی به پایش خورده است اما متاسفانه تیر به سرش اصابت کرده و همانجا مرگ مغزی شده بود‌.
ضاربین دو موتور سوار بودند که در فلکه معلم به پسر من و دو سه نفر دیگر شلیک کردند. زودتر از  پسر من یک نفر دیگر به نام «یاسر شجاعیان» به شهادت رسید و دو نفر دیگر زخمی و با یاری خداوند خوب شدند. ضاربین دستگیر شده و اعتراف هم کردند اما هنوز بعد از ۱۴ ماه حکم صادر نشده است.
بعد از حادثه پوریا را به بیمارستانی در شیراز منتقل کردند اما پزشکان گفتند که مرگ مغزی شده است و راهی برای نجات جانش وجود ندارد. از ما اجازه گرفتند تا اعضای بدنش را اهدا کنیم. بعد از موافقت ما، یازده عضو بدن پسرم به بیماران اهدا شد.

چطور بعد از دو روز از حادثه، این تصمیم سخت را گرفتید؟
بعد از اعلام مرگ مغزی، متوجه شدیم که جوانی به قلب، جوانی به کلیه و چند نفر دیگر در صف پیوند عضو هستند. جوان ما در راه خدا به شهادت رسیده بود و خدا او را دوست داشت بنابراین این تصمیم را گرفتیم تا هم به دیگران جان ببخشد و هم توشه ای برای آخرتش باشد.

آیا شهید درباره اهدای عضو صحبت می کرد؟ 
بله. پوریا جوان بود اما هر زمان که می شنید اعضای بدن شخصی را اهدا کرده اند، خیلی خوشحال می‌شد و می‌گفت «خوب است آدم بعد از خودش نام و رسمی داشته باشد‌.»

شهید خوشنام از شهدای جوانی و دانشجوی کشور است. در چه رشته ای تحصیل می کرد؟ 
پوریا مدرک کارشناسی مکانیک داشت و بعد از آن به صورت هم‌زمان در دو رشته حقوق و عمران در دانشگاه آزاد و پیام نور، تحصیل می‌کرد. به درس خواندن و دانشگاه بسیار علاقه‌مند بود. تصمیم داشت در رشته پزشکی نیز تحصیل کند. دو روز بعد از این حادثه تماس گرفتند تا در آموزش و پروش مشغول به‌کار شود. هنگامی‌که ماجرا را تعریف کردیم، بسیار ناراحت شدند.


به نظر شما دانشجویان چگونه می توانند از شهدا تأسی بگیرند؟
باید تلاش کنند تا در حوزه های مختلف به خودکفایی برسیم و به کشورهای دیگر وابسته نباشیم. باید با دانش خود حافظ کشور باشند تا دشمن خیال خام خیانت را در سر نپروراند. جوان ها باید تلاش کنند، درس بخوانند و راه شهدا را ادامه بدهند.


تعامل و ارتباط شهید خوشنام با شما چگونه بود؟
از آنجا که فرزند آخرم بود، به یکدیگر وابسته بودیم. تمام کارهایم را انجام می داد. من را خیلی دوست داشت و مشکلاتم را حل می کرد. به برادرزاده اش هم خیلی محبت می کرد. بهترین خصوصیت اخلاقی پوریا، خوش اخلاق و خوشرو بودن، بود. همیشه خنده به لب داشت و در تمام عکس‌هایش می خندید. همه را به درس خواندن تشویق می کرد و در دوران تحصیل درس خوان بود و جایزه می گرفت. 


آیا درباره شهدا صحبت می کرد و به شهید خاصی ارادت داشت؟
حدود هفت سالی بود که در بسیج نورآباد مشغول به فعالیت بود و در مراسم های مختلف شرکت می کرد. به گلزار شهدا می رفت و کارها را با روی خوش انجام می داد. بعد از شهادت شهید «حاج قاسم سلیمانی» می گفت حیف است که افراد آگاهی مثل ایشان دیگر در بین ما نباشند. زمانی که کم سن و سال بود، پسر دایی‌ام به شهادت رسید. همیشه می گفت خوش به سعادتش که آن دنیا را برای خود خرید. معتقد بود که شهادت افتخار است و نصیب هرکس نمی شود؛ باید لیاقت داشت.

شهادت شهید خوشنام چه تاثیری بر زندگی شما گذاشت؟
ما به رضایت خداوند راضی هستیم. پوریای من، ما را سرافراز کرد و عزت، افتخار و آبرو برای ما ساخت. آرزو دارم امام حسین (ع) دستش را بگیرد. هر جوانی برای خانواده اش عزیز است. پسرم تا زمانی که زنده بود، برای ما بود و بعد از شهادت نزد خداوند رفت. هنگامی که جوانی جانش را در راه امنیت فدا می کند، ما باید کاری کنیم که نزد شهید شرمنده نباشیم. 

با توجه به دستگیری ضاربان، در پایان از قوه قضائیه در روند رسیدگی به پرونده شهید خوشنام چه انتظاری دارید؟
جوان ما رفت و با اعدام آنها، دیگر زنده نمی شود اما از قوه قضائیه انتظار داریم آنها را اعدام کند تا به خانواده دیگری آسیب نزنند. آنها از کرده خود پشیمان نمی شوتد زیرا کسی که با گروه منافقین و صهیونیست‌ها همکاری می کند، باز هم ضرر می زند‌.

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها