داستانک؛
به گزارش نشریه الکترونیکی شاهد جوان و نوجوان، قدیما معتقد بودند که موش، گربه و خوک پیش از طوفان نوح نبودهاند و بنابر ضرورت پدید آمدهاند. میگویند طی شش ماه که کشتی نوح برروی آبها شناور بود، از فضولات انباشته و متعفن شد. شکایت کردند. امر آمد که نوح بر پشت فیل دست فرودآورد. چون به این فرمان عمل کرد، خوکی از بینی فیل بیرون افتاد و پلیدیها را خورد. اما ابلیس نیز دستی بر پشت خوک زد؛ از بینی خوک موشی بیرون آمد و شروع به جویدن کشتی کرد. خداوند فرمان داد تا نوح دستی بر روی شیر بکشد.
شیر عطسه زده، گربهای از بینی او بیرون آمد و موش را فراری داد. از آنجا که فیل عظیمالجثه است و هیبتش دل شیر را هم میلرزاند، آنچه از دماغ او افتاده باشد هم اهمیت پیدا میکند! بنابراین، خوک با اینکه حیوان کثیفی بود، فخر میفروخت که من «از دماغ فیل افتاده»ام.
خاقانی در قصیده خود به این داستان اشاره ای دارد:
زاده طبع مناند اینان که خصمان مناند/ آریآری گربه هست از عطسه شیر ژیان
برگرفته از: ریشههای تاریخی امثال و حکم، حسن آملی؛ فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست؛ داستانهای امثال، حسن ذوالفقاری.
منبع: صفحه گروه واژهگزینی فرهنگستان و زبان ادب فارسی
ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید:
اینستاگرام
https://instagram.com/shahedjournall?igshid=YmMyMTA2M2Y=
آپارات
https://www.aparat.com/Shahedjournall
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/KuYn31NWBC5ArRwCovW1Tw
تلگرام
خبرنگار: محدثه گودرزی
سردبیر: حسین عبداللهــی