ترانه ویلچر
دستهایش از ترانهی ویلچر انباشته
کمرگاه جوانش
از هجوم بی آرام لحظهها تاخورده
نمیدانم فرشتهها
از پشت پرچین حیاطشان
روی سجادهی بلند مهربانی اش
سحرگاه
کدام ترانه را آواز میکنند
که
آفتاب
از دو چشم روشن او
شوق دوباره سر زدن
در درونش شکوفه میکند
اشرف سرلک