حساب کاربری

داستان

گربه پشمالو

تعداد بازدید : 8
تاریخ و ساعت انتشار : یک شنبه 28 بهمن 1403 23:47
نویسنده: زینب صالح / تصویرگر: سمیه سادات شفیعی

در زمان‎های خیلی دور مردی دلش کباب خواست.  مقداری گوشت خرید و به زنش گفت:
ـ برای ناهار کباب درست کن. این گوشت رو می‌ذارم روی پله یادت نره، حتماً برش دار. من می‌رم سر کار. 
زن که مشغول جارو زدن حیاط بود، با خودش گفت: «لباس‌ها رو که شستم گوشت رو برمی‌دارم.» 
زن نزدیک ظهر کارش تمام شد. با خوشحالی رفت که کباب درست کند، دید گوشت نیست، امّا از خانه همسایه بوی کباب می‌آمد. با ناراحتی به شوهرش که از سر کار آمده بود گفت: «من حواسم پرت بوده گوشت رو همسایه برده. الان می‌رم سراغش، داد می‌زنم رو سرش.» 
مرد با ناراحتی گفت: «گربه سیاهه برده، نشسته گوشت رو خورده.» زن به گوشه حیاط نگاه کرد. گربه سیاه مشغول خوردن بود. زن سرش را پایین انداخت و مرد گفت: «یه ضرب‌المثلی هست که می‌گه: مالِت رو محکم نگه دار و همسایه‌ت رو دزد نکن.» 
 

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها