نامه من
سلام دوستان عزیز، آیا میدانید زمانی که هنوز گوشی همراه اختراع نشده بود و شبکههای اجتماعی در دسترس نبود مردم چگونه باهم ارتباط برقرار میکردند و از حال هم باخبر میشدند؟
یکی از بهترین و پرطرفدارترین وسیله ارتباطات آن زمان، نامه بود. مردم پیام هایی را که میخواستند به کسی که از آنها دور است برسانند در نامهای مینوشتند و نامه را داخل پاکت میگـذاشتند. بعد آدرس خود و آن شخـص را پشت و روی پاکـت مینوشتند. تـمبری روی آن میچسباندند و نامه را داخل صندوق پست میانداختند. روزها طول میکشید که نامه آنها به دست شخص مورد نظر میرسید، جوابش را مینوشت و برای آنها پست میکرد. چقدر انتظار میکشیدند تا جواب نامه بیاید.گاهی این انتظار شیرین بود وگاهی هم تلخ.
جبهه و دلتنگیهایش
دوران هشت سال دفاع مقدس هم نامه نقش مهمی در روحیه دادن به رزمندگان داشت.خیلی وقتها یک نامه ساده از یک کودک میشد بمب انرژی برای رزمندگان. یکی از این نامههای زیبا، نامه زهرا دختر 9 ساله است. او در نامهاش حال رزمندگان را پرسیده و توضیح داده که چطور پولهایش را جمع کرده تا برای رزمندگان نان بخرد. در قسمتی از این نامه میخوانیم:
سلام به رزمندگان اسلام، اسم من زهرا میباشد. این هدیه را که نان خـشک و بـادام است برای شما فرستادم. پدرم میخـواست به جبهه بیاید، ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد. من 9 سال دارم و نصف روز را در مدرسه و نصف دیگر را قالیبافی میروم.......
جبهه و دلتنگیهایش
خـیلی از رزمندهها بودند که ماهها یا سالهای زیادی را در جبـهه به سر میبردند و با جان و دل با دشمن میجنگیدند. بـعضی اوقات هم بدجوری دلتنگ پدر و مادر یا فرزندانشان میشدند. اینجا بود که به نوشتن نامه پناه میبردند تا دلتنگی هـایشان را تسکین دهد و آرامشان کند.گاهی هم این نامه میشد آخرین نامهشان و بعد از نوشتن آن به شهادت میرسیدند. یـکی از این شهدا، شهید «رضا قماطی» بود که بخشی از این نامه زیبا را باهم میخوانیم:
با سلام به حضور حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و نایب بر حقش امام خمینی و به حضور محترم خانواده، نامهام را شروع میکنم. انشاءالله که حالتان خوب باشد. اگر از حال اینجانب خواستار بـاشید به حمدالله سلامت هستیم و هیچ ناراحتی نداریم به جز دوری شما.
ما الان در سنگر مشغول نوشتن نامه هستیم و حالمان خوب است...
دلشان برای جبهه میتپـید
خیلی از دانشآموزان در مدارس درس میخواندند، امّا دلشـان همیشه برای حـال و هـوای جبهه میتپید. تنها مسکن این دلهای ناآرام، نوشتن نامه برای رزمندگان بود. گاهی هم عکسهای خودشان را برای رزمندگان میفرستادند و شادیهایشان را با آنها تقسیم میکردند. در اینجا قسمتی از یک نامه که توسـط تعدادی از دانشآموزان برای رزمندگان نوشتـه شده را با هم میخوانیم:
برادر! سلام مرا به برادران رزمنده برسان. راستی برادر خبر داری که صدام کافر میخواهد خاک ایران را ترک کند و جنگ را تمام کند، ولی ما تا پای جان ایستادهایم. وقتی که آمدید به من خبر بدهید و مرا خوشحال سازید و اگر شد به نیشابور بفرمایید تا باهم بیشتر آشنا شویم و من اگر 3 ماه تعطیلی به تهران بیایم به خانه شما میآیم و سـری میزنـم. برادر گرامی میشـود از عکسهای خودتان به من بدهید. من هم عکسم را برای شما پست کردم. عکسی از رهبر کبیر انقلاب به شمـا یادگاری میدهم که عکس حقیقی است. این عکس آمدن امام به ایران است که در قم ملاقات میکردند...