داستانک؛
به گزارش نشریه الکترونیکی شاهد جوان و نوجوان، سنگ را به بازار برد. سنگ را دیدند و قیمت پرسیدند. کودک دو انگشتش را بالا آورد؛ گفتند دو هزار تومان!
نزد پدرش بازگشت و ماجرا را گفت؛ پدر به او گفت این بار برو در بازار عتیقه فروشان، آنجا وقتی کودک دو انگشتش را بالا برد عتیقه فروش گفت: دویست هزار تومان!
این بار هم کودک نزد پدر بازگشت و ماجرا را تعریف کرد. پدر به او گفت: این بار به بازار جواهرفروشان و نزد فلان گوهرشناس برو.
وقتی دو انگشتش را بالا برد آن گوهر شناس گفت دو میلیون تومان!
آن کودک باز ماجرا را برای پدر تعریف کرد. پدر گفت: فرزندم! حالا فهمیدی که قیمت زندگی چند است ؟ "مهم است که گوهر وجودت را کجا وبه چه کسی بفروشی"...
گردآورنده: محدثه گودرزی
سردبیر: حسین عبداللهی