داستان
روسری رنگارنگ
در یک روستای کوچک دخترکی به نام سارا زندگی میکرد. او همیشه روسری رنگارنگی داشت که مادرش برایش دوخته بود. سارا وقتی با دوستانش بازی میکرد، مراقب بود که روسریاش مرتب باشد. چون مادرش گفته بود این کار نشاندهنده احترام و زیبایی اوست.
روزی سارا و دوستانش تصمیم گرفتند برای بازی به باغ گلها بروند. نسیم ملایمی میوزید و گلها میرقصیدند. دخترها همه در حال بازی بودند که پروانهای رنگارنگ روی روسری سارا نشست و گفت: "چقدر زیبایی! روسریات مثل گلهای این باغ تو را پوشانده و با آن خیلی زیباتر شدهای."
دوستان سارا وقتی صحبتهای پروانه را شنیدند به هم نگاهی کردند. بعد همگی با هم به سارا نگاه کردند و گفتند: «پروانه راست میگوید سارا با این روسری خیلی قشنگ شده است.
از آن روز به بعد، همه دخترهای روستا با افتخار روسریهای رنگارنگ خود را سر می کردند و با شادی و خوشحالی در باغ بازی میکردند.