حساب کاربری

یادی از شهدای دانش آموز (15)

وصیت مسئول 16ساله تبلیغات یگان به والدین: «با هم مثل علی و فاطمه رفتار کنید»

تعداد بازدید : 343
تاریخ و ساعت انتشار : دو شنبه 22 آذر 1400 10:37
شهید امیر علی حیدری متولد 10 شهریور ماه 1347 است.  پدرش صحبتعلی، نقاش ساختمان بود و مادرش، صغرا نام داشت. 

شهید امیر علی حیدری متولد 10 شهریور ماه 1347 است.  پدرش صحبتعلی، نقاش ساختمان بود و مادرش، صغرا نام داشت. 
تا پایان سوم راهنمایی درس خواند. او از دانش آموزان مدرسه شیخ مفید منطقه 14 تهران بود و تنها 16 سال بیشتر نداشت که داوطلبانه عازم جبهه مقابله با رژیم بعث شد و در 22 اسفند ماه سال 1363 در شهر بوکان طی عملیات بدر به فیض شهادت نائل شد. 
او با سمت مسئول تبلیغات یگان بر اثر اصابت گلوله شهید شد. مزار او در قطعه 50 گلزار شهدای بهشت زهرای تهران واقع است.

وصیت نامه شهید شهید امیرعلی حیدری
به نام الله پاسدار خون شهیدان. من امیر علی حیدری کلاس سوم، مدرسه شیخ انصاری، تاریخ تولد 1347، شماره شناسنامه 3770 هستم.من با اینکه به پدر و مادرم خدمت نکردم از پدر ومادرم می‌ خواهم که مرا حلال کنند. من این وصیت نامه را در روزی که به خرمشهر رسیدیم، می نویسم یعنی روز یکشنبه. در اینجا یک خانه سالم وجود ندارد. تمام خانه‌ها یک جایش خراب شده است و بعضی خانه‌ها تماماً خراب شده است. من چند وصیت دارم که می‌نویسم، هر چند که من لیاقت وصیت کردن ندارم:

1- توشه برای آخرت خود جمع کنید و خیر زادالتقوی، هر چند که خود من توشه و کار نیک و خوبی برای آخرت برنداشته و انجام ندادم. اولین تاثیر که در من به وجود آمد، به وسیله برادرم داود حیدری که وقتی شهید شد بوجود آمد. من برادرم را شهید می‌گویم چون واقعا می‌کوشید و برای آخرت خود کار نیک انجام داده بود. دومین تاثیر را برادر سید جعفر طاهری گذارد که واقعا در زندگی الگو و اسوه بود. وقتی انسان زندگی نامه او را می‌شنود واقعا از خود متاثر می شود. ان‌شاءالله خدا از گناهان ما بگذرد.

2- شما پدر و مادر خوب من با هم مثل علی و فاطمه رفتار کنید چون وقتی شما در زندگی با هم خوب باشید، فرزندان شما هم خوب تربیت می‌شوند و انشاءالله که با هم خوب باشید.

3- مادر من 800 صلوات باید بفرستم برای اینکه نذر کرده بودم که وقتی بیایم جبهه هزار صلوات بفرستم 200 تای آن را فرستادم و بقیه ماند. مادر کسی که شهید می دهد، یک هدیه به خدا داده و این یک افتخار است که کسی که یک هدیه بدهد.

اگر بیاییم این مسئله را روی انسان مشاهده کنیم، خوب انسان به این مطلب پی می‌ برد. مثلاً اگر کسی بخواهد به یک پادشاه هدیه بدهد، نمی تواند یا یک نفر با پادشاه دیدار کند نمی‌تواند مخصوصاً که یک فرد عادی باشد اما انسان می‌ تواند با خدای خودش حرف بزند و او را دیدار کند. و از این جا پی به بزرگی خدا بریم و یک افتخار دانستن. و در آخر خدا از گناهان ما بگذرد و خدا ما را به شهادت برساند. اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک ودر آخر از دوستانم که در کوچه هستند می‌خواهم برای خودشان توشه جمع کنند ان‌شاءالله.

بیشتر بخوانید: 36 هزار نفری که از ایستگاه «انقلاب» سوار قطار «بسیج» شدند

بیشتر بخوانید:  پرآوازه‌ترین بسیجی نوجوان

بیشتر بخوانید: نوجوان ریز نقشی که هفت عراقی را اسیر کرد

بیشتر بخوانید: «نوجوانی که 13 سال بعد از شهادت به وطن برگشت»

بیشتر بخوانید: «خواسته شهید سیاهپوش از مادرش چه بود؟»

بیشتر بخوانید: رندی فرمانده رشته‌های جبهه‌رفتن را پنبه کرد!

بیشتر بخوانید: وصیت نامه ای با مقدمه عاشقانه

بیشتر بخوانید: «پاى در چکمه می‌کنم و سینه دشمن را نشانه می‌روم»

بیشتر بخوانید: به دوستانش گفته بود 25 روز بعد شهید خواهد شد...

بیشتر بخوانید: سلبریتی آن روزها

بیشتر بخوانید: آرزو داشت معلم شود

بیشتر بخوانید: «شهید فهمیده آبیِک» ؛ کم‌سن و سال‌ترین شهید استان 

بیشتر بخوانید: شهید نوجوانی که پیکر مطهرش در روز تاسوعا تشییع شد

بیشتر بخوانید: «وظیفه شما از همه این ملت اسلامی سنگین‌تر است»

انتهای مطلب/

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها